جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "گ" (صفحه 3)
گربه سیامی
گربه صفت
گربه مانند
گربه ماهی
گربه نر
گربه وار
گربه وحشی
گربه ولگرد
گرپ گرپ
گرپ گرپ کردن با گام های سنگین
گرته
گرته ای
گرته برداری
گرته برداری کردن
گرته کشی کردن
گرته کشیدن
گرجستان
گرجستانی
گرجی
گرچ
گرچه
گرد
گرد آمدن
گرد آمدن آبگونه
گرد آمدن دوباره
گرد آوردن
گرد استخوان
گرد باف
گرد بر
گرد پاش
گرد پاشیدن
گرد پاک کن
گرد تاب
گرد جوهر
گرد دندان
گرد دود
گرد سفیدگر
گرد سنباده
گرد شده
گرد شکلات
گرد شو
گرد صابون
گرد طلا
گرد فام
گرد فلفل
گرد فلفل شیرین
گرد کچه
گرد کردن
گرد گرفته
گرد گیری کردن
گرد مانند
گرد ماهی
گرد مخمر
گرد مگس کش
گرد نامه
گرد و خاکی
گرد و غبار
گرد و قلمبه
گرد و قلمبه شدن
گرد و قلمبه کردن
گرد و قلنبه
گرد و نرم
گرد هم آمدن
گرد هم آوری
گردآلودی
گردآمدگان
گردآور
گردآور کتاب
گردآور میوه مغزدار
گردآورد
گردآوردی کردن
گردآورنده
گردآورنده اسطوره ها
گردآورنده به صورت ذره ذره
گردآورنده گلچین
گردآوری
گردآوری اعانه
گردآوری اعانه و صدقه
گردآوری تمبر پست
گردآوری دام ها برای داغ زدن
گردآوری دام ها برای ذبح
گردآوری شده
گردآوری کردن
گردآوری گله گاو
گردآوری مالیات
گردآوری محصول
گردآوری مردم
گردآوری و سامان دهی کردن قشون در حال فرار
گردآیند
گردا
گردا-
گرداب
گردابر
گرداگرد
گرداگرد گرفتن
گردال
گرداله
گردامد
گردان
گردان چرخ
گردان زرهی
گردان زنان
گردان سپهر
گردان هوایی
گرداندن
گرداندنی
گردانگر
گردانندگان
گردانندگی
گرداننده
گرداننده برنامه آزمون اطلاعات عمومی
گرداننده شو
گرداننده مباحثه شدن
گرداننده میزگرد شدن
گردانه
گرداوری کردن با زحمت
گردایش
گردباد
گردباد دریایی
گردباد کوچک
گردباد مانند
گردبافت
گردتکانی کردن
گردجا
گردچهره
گردر
گردسازی
گردش
گردش آموزشی
گردش با اتومبیل
گردش با قایق
گردش برای بررسی
گردش بیرون شهر
گردش پیاده
گردش تفریحی کردن
گردش داشتن
گردش دریایی
گردش راه
گردش رفتن
گردش روزگار
گردش کار
گردش کردن
گردش کردن برای خودنمایی
گردش مصوت ها
گردشگاه
گردشگاه همگانی
گردشگر
گردشی
گردک
گردکاری
گردکان
گردکان بر گنبد
گردکاو
گردگاز
گردگاه
گردگیر
گردگیری
گردگیری کردن
گردل
گردله
گردن
گردن آذین
گردن آویز
گردن افراشتن برای بهتر دیدن
گردن پیچ
گردن خود را دراز کردن برای بهتر دیدن
گردن رحم
گردن زدن
گردن زنی
گردن شق
گردن شمشیری
گردن فراز
گردن فرازی
گردن فشاری
گردن کشیدن
گردن کلفت
گردن کلفت کافه و کاباره
گردن کلفت و زمخت
گردن کلفتی
گردن کلفتی کردن
گردن گذار
گردن گرفتن
گردن گیر شدن
گردن گیری
گردن گیری قانونی
گردن لباس
گردن نهادن
گردن نهادن به چیزی با بی میلی
گردن نهی
گردنا
گردنبند
گردنبند چسبان
گردنبند سگ
گردنبند کوچک
گردنده
گردنکش
گردنکشی
گردنکشی کردن
گردنه
گردنی
گردنی - گلویی
گردو
گردو خاک
گردو شکن
گردوار
گردواره
گردون
گردونچه
گردونه
گردونه تلفن
گردونه در فان فارها
گردونه گرامافون
گردونه لنگر
گردونی
گردوی آمریکایی
گردوی امریکایی
گردوی سفید
گرده
گرده افشاندن
گرده افشانی
گرده افشانی چلیپایی کردن
گرده افشانی کردن
گرده ای
گرده برداری
گرده برداری کردن
گرده پاش
گرده تباهی
گرده تبسی
گرده خون پستانداران
گرده دار
گرده روی برخی برگها و میوه ها
گرده سان
گرده فشانی
گرده ماهی
گرده ماهی دار شدن
گرده ماهی دار کردن
گرده ماهی در باده
گرده نان
گردهم آمدگان
گردهم آمدن
گردهم آوردن
گردهمایی
گردهمایی آواز خوان های محلی
گردهمایی ادبی
گردهمایی افراد معروف
گردهمایی برای خواندن سرود دسته جمعی
گردهمایی برای مسابقه
گردهمایی برای همکاری
گردهمایی بزرگ
گردهمایی خصوصی رهبران برای تعیین نامزدهای انتخاباتی
گردهمایی خودمانی
گردهمایی خودمانی برای تفریح و سرگرمی
گردهمایی خودمانی و پر سروصدا
گردهمایی دارای برنامه موسیقی
گردهمایی داشتن
گردهمایی دوباره
گردهمایی دوستانه برای صرف قهوه و گپ زنی
گردهمایی دینی
گردهمایی سرخ پوستان همراه با پایکوبی و تناول خوراک
گردهمایی غیر رسمی برای گپ زدن
گردهمایی کردن
گردهمایی مذهبی
گردهمایی مذهبی در هوای آزاد
گردهمایی مذهبی سری و غیر قانونی
گردهمایی میزگرد
گردهمایی هنری
گردی
گردی کوچک
گردیدن
گردیدن با سرعت
گردیدن روی پاشنه
گردین
گرز
گرز مرصع
گرزش
گرزمان
گرزمانی
گرزن
گرزه
گرزه مانند
گرس
گرست کردن
گرستگر
گرسنگان
گرسنگی
گرسنگی خوردن
گرسنگی دادن
گرسنگی دیدن
گرسنگی زده
گرسنگی کشیدن
گرسنگی کشیده
گرسنه
گرسنه ام هست
گرسنه بودن
گرش
گرفت
گرفتار
گرفتار بدهی
گرفتار توفان
گرفتار ساز
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
glasses
glass
ticket
taxi
wheel
boat
water
pail
cafe
trousers
bedroom
table
nose
bird
elephant
box
money
towel