با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Naturally

-tʃrəli / / -tʃərli ˈnætʃrəli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more naturally
  • صفت عالی:

    most naturally

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb C1
    به‌طور طبیعی، بومی‌وار، خودبه‌خود، طبعاً، مسلماً، البته، بدیهی
    • - Sheep are naturally meek animals.
    • - گوسفند به‌طورطبیعی حیوانی بی‌آزار است.
    • - One of the children was naturally good.
    • - یکی از بچه‌ها ذاتی خوب بود.
    • - She did not seem to have died naturally.
    • - به‌نظر نمی‌رسید که به مرگ طبیعی مرده باشد.
    • - the changes that are naturally brought by time
    • - دگرگونی‌هایی که به‌طور طبیعی توسط زمان به‌وجود می‌آیند
    • - My hair curls naturally.
    • - موهای من به‌طور طبیعی مجعد می‌شود.
    • - Naturally, I would be opposed to that measure.
    • - من مسلماً با آن اقدام مخالف خواهم بود.
    • - "Did you win the game?" "Yes, naturally!"
    • - «مسابقه را بردی؟» «بله، البته که بردم!»
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد naturally

  1. adverb as anticipated
    Synonyms: artlessly, but of course, by birth, by nature, candidly, casually, characteristically, commonly, consistently, customarily, easily, freely, generally, genuinely, habitually, impulsively, informally, innocently, instinctively, normally, openly, ordinarily, readily, simply, spontaneously, typically, unaffectedly, uniformly, unpretentiously, usually
    Antonyms: affectedly, unnaturally

لغات هم‌خانواده naturally

ارجاع به لغت naturally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «naturally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/naturally

لغات نزدیک naturally

پیشنهاد بهبود معانی