امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Adopt

əˈdɑːpt əˈdɒpt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    adopted
  • شکل سوم:

    adopted
  • سوم‌شخص مفرد:

    adopts
  • وجه وصفی حال:

    adopting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B2
به فرزندی پذیرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Since they couldn't have children of their own, they adopted a homeless child.
- چون بچه‌دار نمی‌شدند، بچه‌ای بی‌خانمان را به فرزندی خود پذیرفتند.
- Adoption of children has become difficult.
- گرفتن کودکان به فرزندی دشوار شده است.
verb - transitive
سرپرستی حیوان خانگی را قبول کردن
- Many people prefer to adopt pets rather than buy them from breeders.
- بسیاری از مردم ترجیح می دهند سرپرستی حیوانات خانگی را قبول کنند تا اینکه آن‌ها را از پرورش دهندگان بخرند.
- The family decided to adopt a playful kitten from the local shelter.
- اعضای خانواده تصمیم گرفتند بچه گربه‌ای بازیگوش را از پناهگاه محلی بگیرند.
verb - transitive B2
قبول کردن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن
- Japan has adopted many Western customs.
- ژاپن بسیاری از رسوم غرب را اقتباس کرده است.
- After the revolution, they adopted a harsher policy.
- پس از انقلاب سیاست خشن‌تری را اتخاذ کردند.
- His recommendation was adopted by the committee.
- پیشنهاد او مورد تصویب شورا قرار گرفت.
- the adoption of a new policy
- اتخاذ سیاستی جدید
verb - transitive
انتخاب کردن، در میان خود پذیرفتن
- The committee voted to adopt Sarah as their new chairperson.
- اعضای کمیته رأی دادند که سارا را به‌عنوان رئیس جدید خود انتخاب کنند.
- The club decided to adopt a new logo design.
- باشگاه تصمیم گرفت طرح لوگوی جدیدی را انتخاب کند.
verb - transitive
در پیش گرفتن، اتخاذ کردن (رفتاری خاص به انتخاب خود فرد)
- He decided to adopt a more positive outlook on life.
- او تصمیم گرفت که نگرش مثبت‌تری نسبت به زندگی اتخاذ کند.
- She adopted a very formal tone when speaking to her boss.
- او هنگام صحبت با رئیسش لحن بسیار رسمی‌تری در پیش گرفت.
verb - transitive
حمایت کردن (به‌صورت مالی)
- Our company decided to adopt a classroom for a year to support education.
- شرکت ما تصمیم گرفت کلاس درسی را برای یک سال حمایت کند.
- For a small fee, you can adopt a book in the library with your name on it.
- با پرداخت مبلغی کم، می‌توانید یک کتاب در کتابخانه را با نام خود حمایت کنید.
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی مسئول مراقبت از جاده بودن
- The town council voted to adopt the new stretch of highway, taking on its maintenance.
- شورای شهر رأی داد که مسئولیت بخش جدید بزرگراه را بپذیرد و نگهداری آن را بر عهده بگیرد.
- The village refused to adopt the lane, citing the high cost of future repairs.
- روستا از پذیرش مسئولیت گذرگاه به دلیل هزینه‌ی بالای تعمیرات آتی خودداری کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد adopt

  1. verb choose or take something as one’s own
    Synonyms:
    use take up select choose adopt take on embrace support accept assume appropriate affirm approve endorse ratify seize borrow imitate mimic follow adapt affiliate espouse opt maintain utilize take over go in for assent go down the line
    Antonyms:
    reject disown leave alone repudiate repulse
  1. verb legally care for another’s child
    Synonyms:
    raise foster take in choose select naturalize pick

ارجاع به لغت adopt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «adopt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/adopt

لغات نزدیک adopt

پیشنهاد بهبود معانی