Osmosis

ɑːzˈmoʊsɪs ɒzˈməʊsɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    نفوذ یک حل‌کننده (مثل آب) از یک پرده، خاصیت نفوذ و حلول، نفوذ، راند
    • - Immigrant children absorb American culture by osmosis.
    • - بچه‌های مهاجران فرهنگ امریکا را از طریق تأثیرپذیری جذب می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد osmosis

  1. noun
    Synonyms: absorption, assimilation, diffusion, passage

ارجاع به لغت osmosis

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «osmosis» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/osmosis

لغات نزدیک osmosis

پیشنهاد بهبود معانی