امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Withstand

wɪðˈstænd / / wɪθ- wɪðˈstænd / / wɪθ-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    withstood
  • شکل سوم:

    withstood
  • سوم‌شخص مفرد:

    withstands
  • وجه وصفی حال:

    withstanding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb C2
تاب آوردن، مقاومت کردن با، ایستادگی کردن در برابر، تحمل کردن، مخالفت کردن، استقامت ورزیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He could not withstand psychological pressure.
- او تاب تحمل فشار روانی را نداشت.
- The city was not capable of withstanding a prolonged siege.
- شهر قادر نبود که محاصره‌ی طولانی را تحمل کند.
- He stood firm and withstood their demands.
- او استوار ایستاد و در مقابل خواسته‌های آنان مقاومت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد withstand

  1. verb endure, bear
    Synonyms: brace, brave, buck, combat, confront, contest, cope, cross, defy, dispute, duel, face, fight, fly in the face of, grapple with, hang on, hang tough, hold off, hold one’s ground, hold out, oppose, prevail against, put up struggle, put up with, remain firm, repel, resist, ride out, sit and take it, stand, stand fast, stand firm, stand one’s ground, stand up against, stand up to, stick, stick fast, suffer, take, take it, take on, thwart, tolerate, traverse, violate, weather, win out
    Antonyms: surrender, yield

ارجاع به لغت withstand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «withstand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/withstand

لغات نزدیک withstand

پیشنهاد بهبود معانی