فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

تار به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • فونتیک فارسی

    taar
  • weft
  • cord, wire, fibre, staple, warp, tar, lrnian musical instrumentof the guitarclass
  • somewhat dark, dim, tarnished, [eye.] dim, weak
  • چشم
  • purblind
  • sullen
  • chord
  • کالبدشناسی cords
  • گیاه‌شناسی hair
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد تار

ارجاع به لغت تار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تار

لغات نزدیک تار

پیشنهاد بهبود معانی