فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

خوشبو به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • معطر
  • فونتیک فارسی

    khoshboo
  • صفت
    sweet-smelling, perfumed, fragrant, aromatic, savory, scented, redolent, odorous, balmy, flowery
    • - گیاهان خوشبو

    • - aromatic herbs
    • - این چای که دم کرده‌اید، خوشبو است.

    • - The tea you have brewed is aromatic.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد خوشبو

ارجاع به لغت خوشبو

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خوشبو» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خوشبو

لغات نزدیک خوشبو

پیشنهاد بهبود معانی