فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Finicky

ˈfɪnɪki ˈfɪnɪki
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    ایرادی، دیرپسند، فیومه‌گیر، سخت راضی، بد‌قلق، بهانه‌گیر
    • - He is very finicky about his food.
    • - او درباره‌ی خوراکش خیلی بهانه‌گیری می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد finicky

  1. adjective overparticular
    Synonyms: choosy, critical, dainty, difficult, fastidious, finical, finicking, fussbudget, fussy, hard to please, nice, nit-picking, overnice, persnickety, picky, scrupulous, squeamish, stickling
    Antonyms: easy, open, uncritical

ارجاع به لغت finicky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «finicky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/finicky

لغات نزدیک finicky

پیشنهاد بهبود معانی