فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Furbish

ˈfɜːrˌbɪʃ ˈfɜːbɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    furbished
  • شکل سوم:

    furbished
  • سوم شخص مفرد:

    furbishes
  • وجه وصفی حال:

    furbishing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت‌ تازه دادن به، تجدید‌نظر کردن در
    • - to furbish a Ghajar silver tray
    • - سینی نقره‌ی عهد قاجار را برق انداختن
    • - My freshly furbished bedroom.
    • - اتاق خواب من که تازه تعمیر شده‌است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد furbish

  1. verb polish; renovate
    Synonyms: brighten, buff, burnish, clean, deck out, fix up, glaze, gloss, gussy up, improve, recondition, refurbish, rehabilitate, renew, restore, rub, shine, smarten up, spruce up

ارجاع به لغت furbish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «furbish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/furbish

لغات نزدیک furbish

پیشنهاد بهبود معانی