فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Fuzz

fʌz fʌz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adverb
    کرک، پرز، ریش تازه جوان، کرکی شدن، ریش‌ریش شدن،کرکی کردن، پرزدارکردن، مست کردن، گیج کردن
    • - the fuzz on a peach
    • - کرک روی هلو
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fuzz

  1. noun fluff
    Synonyms: down, dust ball, dust bunnies, fiber, floss, fur, hair, lanugo, lint, nap, pile
    Antonyms: smoothness

ارجاع به لغت fuzz

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fuzz» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fuzz

لغات نزدیک fuzz

پیشنهاد بهبود معانی