امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fuzzy

ˈfʌzi ˈfʌzi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    fuzzier
  • صفت عالی:

    fuzziest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کرکی، ریش‌ریش، پرزدار، خواب‌دار، تیره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a fuzzy sound
- صدای مبهم و گرفته
- fuzzy thinking
- تفکر مغشوش
- fuzzy logic
- منطق گنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fuzzy

  1. adjective fluffy
    Synonyms:
    down-covered downy flossy frizzy furry hairy linty napped pilate velutinous woolly
    Antonyms:
    smooth
  1. adjective out of focus
    Synonyms:
    bleary blurred dim distorted faint foggy hazy ill-defined indefinite indistinct misty muffled murky obscure shadowy unclear unfocused vague
    Antonyms:
    clear

ارجاع به لغت fuzzy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fuzzy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fuzzy

لغات نزدیک fuzzy

پیشنهاد بهبود معانی