گذشتهی ساده:
obscuredشکل سوم:
obscuredسومشخص مفرد:
obscuresوجه وصفی حال:
obscuringصفت تفضیلی:
more obscureصفت عالی:
most obscureتیره، تار، تاریک، محو، مبهم، گنگ، نامفهوم، گمنام، ناشناس، ناشناخته
the obscure night
شب تاریک
in the obscure corners of the cave
در گوشههای تاریک غار
an obscure shadow on the wall
سایهای مبهم بر دیوار
obscure writing
نوشتار گنگ
an obscure meaning
معنی نامفهوم
an obscure sound
صدای نامفهوم
an obscure explanation
توضیح نامفهوم
an obscure scientist
یک دانشمند گمنام
an obscure village
دهکدهی ناشناخته، کورهده
پوشاندن، نامشخص کردن، تحتالشعاع قرار دادن، مبهم کردن، گنگ کردن، نامفهوم کردن
A testimony that obscures the issue
شهادتی که موضوع را دچار ابهام میکند
a success that obscured earlier failures
موفقیتی که شکستهای پیشین را تحتالشعاع قرار داد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «obscure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obscure