آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Illuminate

    ɪˈluːməneɪt ɪˈluːməneɪt

    گذشته‌ی ساده:

    illuminated

    شکل سوم:

    illuminated

    سوم‌شخص مفرد:

    illuminates

    وجه وصفی حال:

    illuminating

    شکل جمع:

    illuminates

    معنی illuminate | جمله با illuminate

    verb - transitive

    نورانی کردن، روشن کردن (اتاق و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Fireworks illuminated the sky.

    آتش‌بازی آسمان را نورانی کرد.

    Destroyers illuminated the boats with their searchlights.

    ناوشکن‌ها با نورافکن‌های خود قایق‌ها را روشن کردند.

    verb - transitive

    چراغانی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The city was illuminated in celebration of victory.

    شهر در جشن پیروزی چراغانی شد.

    The city streets illuminated with colorful lights during the holiday season.

    خیابان‌های شهر در فصل تعطیلات با چراغ‌های رنگارنگ چراغانی شدند.

    verb - transitive

    روشن کردن، وضوح بخشیدن، پرتو افکندن، منور کردن، شرح دادن، توضیح دادن (موضوع و مسئله و غیره)

    His explanations illuminated the poem's meaning for me.

    توضیحات او معنی شعر را برایم روشن کرد.

    I was greatly illuminated by Plato's thoughts.

    اندیشه‌های افلاطون مرا بسیار روشن کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The achievements that illuminated that period.

    دستاوردهایی که آن دوره را منور نمود.

    verb - transitive

    هنر تزیین کردن (با طلا و نقره و غیره) تذهیب کردن، زر آذین کردن (نسخه‌ی خطی و غیره)

    The calligrapher meticulously illuminated each letter with gold leaf.

    خطاط با دقت هر حرف را با ورق طلا تزیین می‌کرد.

    I illuminated the borders of the page.

    حاشیه‌های صفحه را زر آذین کردم.

    adjective

    قدیمی روشن، درخشان (با نور)

    The illuminate sign outside the store caught the attention of passersby.

    تابلوی درخشان بیرون مغازه توجه رهگذران را به خود جلب کرد.

    an illuminate path

    مسیری روشن

    adjective

    قدیمی روشن‌فکر، روشن‌بین

    an illuminate man in economic matters

    مردی روشن‌فکر در امور اقتصادی

    My professor is an illuminate person.

    استادم مردی روشن‌بین است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد illuminate

    1. verb make light
      Synonyms:
      light lighten brighten ignite kindle light up spotlight highlight spot flash illume irradiate limelight floodlight hit with a light fire
      Antonyms:
      darken obscure cloud
    1. verb make clear; educate
      Synonyms:
      explain clarify define illustrate elucidate interpret expound enlighten instruct edify construe express shed light on clear up give insight dramatize gloss improve better perfect polish finish uplight
      Antonyms:
      complicate obscure cloud dull

    سوال‌های رایج illuminate

    گذشته‌ی ساده illuminate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده illuminate در زبان انگلیسی illuminated است.

    شکل سوم illuminate چی میشه؟

    شکل سوم illuminate در زبان انگلیسی illuminated است.

    شکل جمع illuminate چی میشه؟

    شکل جمع illuminate در زبان انگلیسی illuminates است.

    وجه وصفی حال illuminate چی میشه؟

    وجه وصفی حال illuminate در زبان انگلیسی illuminating است.

    سوم‌شخص مفرد illuminate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد illuminate در زبان انگلیسی illuminates است.

    ارجاع به لغت illuminate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «illuminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/illuminate

    لغات نزدیک illuminate

    • - illuminable
    • - illuminant
    • - illuminate
    • - illuminated
    • - illuminati
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.