گذشتهی ساده:
illuminatedشکل سوم:
illuminatedسومشخص مفرد:
illuminatesوجه وصفی حال:
illuminatingشکل جمع:
illuminatesنورانی کردن، روشن کردن (اتاق و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Fireworks illuminated the sky.
آتشبازی آسمان را نورانی کرد.
Destroyers illuminated the boats with their searchlights.
ناوشکنها با نورافکنهای خود قایقها را روشن کردند.
چراغانی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The city was illuminated in celebration of victory.
شهر در جشن پیروزی چراغانی شد.
The city streets illuminated with colorful lights during the holiday season.
خیابانهای شهر در فصل تعطیلات با چراغهای رنگارنگ چراغانی شدند.
روشن کردن، وضوح بخشیدن، پرتو افکندن، منور کردن، شرح دادن، توضیح دادن (موضوع و مسئله و غیره)
His explanations illuminated the poem's meaning for me.
توضیحات او معنی شعر را برایم روشن کرد.
I was greatly illuminated by Plato's thoughts.
اندیشههای افلاطون مرا بسیار روشن کرد.
The achievements that illuminated that period.
دستاوردهایی که آن دوره را منور نمود.
هنر تزیین کردن (با طلا و نقره و غیره) تذهیب کردن، زر آذین کردن (نسخهی خطی و غیره)
The calligrapher meticulously illuminated each letter with gold leaf.
خطاط با دقت هر حرف را با ورق طلا تزیین میکرد.
I illuminated the borders of the page.
حاشیههای صفحه را زر آذین کردم.
قدیمی روشن، درخشان (با نور)
The illuminate sign outside the store caught the attention of passersby.
تابلوی درخشان بیرون مغازه توجه رهگذران را به خود جلب کرد.
an illuminate path
مسیری روشن
قدیمی روشنفکر، روشنبین
an illuminate man in economic matters
مردی روشنفکر در امور اقتصادی
My professor is an illuminate person.
استادم مردی روشنبین است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «illuminate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/illuminate