گذشتهی ساده:
kindledشکل سوم:
kindledسومشخص مفرد:
kindlesوجه وصفی حال:
kindlingهمچنین میتوان از enkindle به جای kindle استفاده کرد.
برافروختن، روشن کردن آتش
Wet wood does not kindle easily.
چوب تر بهآسانی آتش نمیگیرد.
He kindled the logs in the fireplace and sat down to read.
او هیزمها را در شومینه آتش زد و برای مطالعه نشست.
To kindle the fire, you must fan it.
برای برافروختن آتش باید آن را باد بزنی.
ادبی برانگیختن، شعلهور کردن، برافروختن، زنده کردن (احساسات یا افکار)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her speech kindled the students' interest.
نطق او علاقهی شاگردان را برانگیخت.
Traveling to ancient cities kindled her passion for history.
سفر به شهرهای باستانی، اشتیاق او به تاریخ را زنده کرد.
The birth of Hassan kindled a new hope in the hearts of his parents.
تولد حسن امید تازهای در دل والدینش برانگیخت.
Admiration kindled his pale face.
تحسین چهرهی رنگپریدهی او را برافروخته کرد.
His eyes were kindling with joy.
چشمانش از خوشی برق میزد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «kindle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kindle