فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Disenchant

ˌdɪsənˈt͡ʃænt ˌdɪsɪnˈt͡ʃɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    رفع طلسم کردن، (مجازاً) از شیفتگی درآوردن
    • - Her disenchantment had a profound effect on others.
    • - توهم‌زدایی او اثر ژرفی بر دیگران داشت.
    • - She had become disenchanted even with life itself.
    • - او حتی از زندگی هم سیر شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد disenchant

  1. verb Free from enchantment
    Synonyms: disillusion, disenthrall, embitter, disentrance
    Antonyms: enchant

ارجاع به لغت disenchant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disenchant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disenchant

لغات نزدیک disenchant

پیشنهاد بهبود معانی