فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Disenchant

ˌdɪsənˈt͡ʃænt ˌdɪsɪnˈt͡ʃɑːnt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

رفع طلسم کردن، (مجازاً) از شیفتگی درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Her disenchantment had a profound effect on others.

توهم‌زدایی او اثر ژرفی بر دیگران داشت.

She had become disenchanted even with life itself.

او حتی از زندگی هم سیر شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disenchant

  1. verb free from enchantment
    Synonyms:
    disillusion disenthrall disentrance embitter
    Antonyms:
    enchant

ارجاع به لغت disenchant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disenchant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disenchant

لغات نزدیک disenchant

پیشنهاد بهبود معانی