رفع طلسم کردن، (مجازاً) از شیفتگی درآوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her disenchantment had a profound effect on others.
توهمزدایی او اثر ژرفی بر دیگران داشت.
She had become disenchanted even with life itself.
او حتی از زندگی هم سیر شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disenchant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disenchant