آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Disencumber

ˌdɪsɪnˈkʌmbər ˌdɪsɪnˈkʌmbə

معنی disencumber | جمله با disencumber

verb - transitive

رها کردن (از بار یا مانع)، از قید آزاد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He disencumbered himself from luxuries.

او خود را از شر تجملات راحت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد disencumber

  1. verb to free from or cast out something objectionable or undesirable

ارجاع به لغت disencumber

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disencumber» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disencumber

لغات نزدیک disencumber

پیشنهاد بهبود معانی