رها کردن (از بار یا مانع)، از قید آزاد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He disencumbered himself from luxuries.
او خود را از شر تجملات راحت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disencumber» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disencumber