با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Quarter

ˈkwɔːrtər ˈkwɔːtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    quartered
  • شکل سوم:

    quartered
  • سوم‌شخص مفرد:

    quarters
  • وجه وصفی حال:

    quartering
  • شکل جمع:

    quarters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
ربع، یک‌چهارم، یک چارک، چهارک، ربع، مدت سه ماه، ربعی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a quarter of Iran's population
- یک‌چهارم جمعیت ایران
- three quarters
- سه‌چهارم
- news from the highest quarters
- خبر دریافتی از بالاترین مراجع
- His father was poor, so he expected no help from that quarter.
- پدرش بی‌پول بود؛ بنابراین انتظار کمک از او نداشت.
noun countable
اقامتگاه، محله، بخش، برزن، کوی، جا، محل زندگی، مسکن، زیوار، منزل
- The soldiers were ordered back to their quarters.
- به سربازان دستور داده شد که به اقامتگاه خود برگردند.
- the Latin quarter in Paris
- محله‌ی لاتین در پاریس
- the coppersmiths quarter of Kashan
- کوی مسگران کاشان
- on the starboard quarter (of the ship)
- در بخش عقب و دست راست (کشتی)
- He had a hard time finding suitable quarters for his family.
- در یافتن منزل مناسب برای خانواده‌اش دچار اشکال شد.
- Russian soldiers were temporarily quartered in a church.
- سربازان روسی را موقت در یک کلیسا سکنی داده بودند.
- Soldiers and sailors were quartered in one place.
- سربازان و ملوانان را در یک محل جا داده بودند.
- They killed all the captives, no quarter was given even to women.
- همه‌ی اسیران را کشتند؛ حتی به زن‌ها هم امان ندادند.
- The police conducted a thorough search, quartering and re-quartering the area.
- مأموران پلیس جستجوی دقیقی را آغاز کردند و آن ناحیه را مورد تجسس مکرر قرار دادند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
ربع (ساعت)، پانزده دقیقه
- a quarter of an hour
- یک‌ربع ساعت
- a quarter past four
- چهار‌و‌پانزده دقیقه
noun countable
طرف، سمت، سو، جهت، اکناف
- the four quarters of the world
- اکناف جهان
- Trade from that quarter is not considerable.
- بازرگانی از آن طرف قابل‌ملاحظه نیست.
noun countable
یک چهارم دلار، 25 سنت، (امریکا و کانادا) سکه ی 25 سنتی
noun countable
(بسکتبال و غیره) نصف نیمه، هر یک از دو نیمه‌ی هاف تایم
- During the second quarter of the first half, our team made four goals.
- در نیمه‌ی دوم اول تیم ما چهار گل زد.
noun
(گوشت گاو و گوسفند و خوک و غیره) پا و کفل، دست و شانه، (تقریبا) یک چهارم لاشه، شقه
noun
(قطب نما) هر یک از چهار جهت (شمال یا جنوب یا شرق یا غرب)، هر یک از چهار بخش افق
verb - transitive
(جسد شخص اعدام شده) شقه کردن
- He was hanged and quartered.
- او را دار زدند و شقه کردند.
verb - transitive verb - intransitive
به چهار بخش تقسیم کردن، چارک کردن، چهار بخشی کردن، یک چهارم کردن، چهار یک کردن
- to divide the apples into quarters
- سیب‌ها را به چهار‌بخش تقسیم کردن
- He quartered the orange.
- پرتقال را چهار‌بخش کرد.
verb - transitive verb - intransitive
پناه بردن به، زنهار دادن، امان دادن
- to give quarter to somebody
- به کسی زینهار دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quarter

  1. noun one of four equal parts
    Synonyms: division, farthing, fourth, one-fourth, part, portion, quad, quadrant, quartern, section, semester, span, term, two bits
  2. noun area, neighborhood
    Synonyms: barrio, bearing, direction, district, division, domain, ghetto, inner city, locality, location, neck of the woods, old town, part, place, point, position, precinct, province, region, section, sector, side, skid row, slum, spot, station, stomping ground, territory, turf, zone, zoo
  3. noun forgiveness
    Synonyms: clemency, compassion, favor, grace, leniency, lenity, mercy, pity
    Antonyms: disfavor, mercilessness
  4. verb divide into four equal parts
    Synonyms: cleave, cut, cut up, dismember, fourth
  5. verb provide lodging
    Synonyms: accommodate, billet, board, bunk, canton, domicile, domiciliate, entertain, establish, harbor, house, install, lodge, place, post, put up, settle, shelter, station
    Antonyms: turn away

Idioms

  • at close quarters

    از نزدیک، به فاصله‌ی کم

  • cry quarter

    زینهار خواستن، امان طلبیدن، بخشش خواستن

  • take up quarters

    منزل گزیدن، خانه کردن، ساکن شدن، جا گرفتن

لغات هم‌خانواده quarter

ارجاع به لغت quarter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quarter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quarter

لغات نزدیک quarter

پیشنهاد بهبود معانی