گذشتهی ساده:
quarteredشکل سوم:
quarteredسومشخص مفرد:
quartersوجه وصفی حال:
quarteringشکل جمع:
quartersربع، یکچهارم، چهار قسمت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
She folded the paper into quarters to fit it in the envelope.
او کاغذ را به چهار قسمت تا کرد تا داخل پاکت جا شود.
Less than a quarter of students passed the final exam.
کمتر از یکچهارم دانشآموزان در امتحان نهایی قبول شدند.
a quarter of Iran's population
یکچهارم جمعیت ایران
three quarters
سهچهارم
ربع ساعت، پانزده دقیقه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It takes me about a quarter of an hour to walk to work.
حدود یک ربع طول میکشد تا پیاده به محل کارم برسم.
We took a break for a quarter of an hour before continuing.
قبلاز ادامه دادن، پانزده دقیقه استراحت کردیم.
a quarter of an hour
یکربع ساعت
a quarter past four
چهاروپانزده دقیقه
دورهی سهماهه، فصل مالی (در محاسبات مالی)
We expect higher revenue in the final quarter due to holiday sales.
انتظار داریم درآمد در فصل پایانی بهدلیل فروش تعطیلات بیشتر شود.
There was a decline in sales during the first quarter of the year.
در سهماههی اول سال، فروش کاهش داشت.
ورزش کوارتر (یک بخش از چهار بخش بازی بسکتبال، فوتبال آمریکایی و...)
During the second quarter of the first half, our team made four goals.
در کوارتر دوم نمیهی اول تیم ما چهار گل زد.
Each quarter in American football lasts 15 minutes.
هر کوارتر در فوتبال آمریکایی ۱۵ دقیقه طول میکشد.
سکهی 25 سنتی (در آمریکا و کانادا)
A payphone used to work with just one quarter.
قبلاً تلفن عمومی فقط با سکهی ۲۵ سنتی کار میکرد.
She gave the cashier a dollar and got three quarters in change.
او یک دلار به صندوقدار داد و سه سکهی ۲۵ سنتی گرفت.
محله، بخش، برزن، کوی، جا، راسته، منطقه (ویژهی گروه یا فعالیتی خاص)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The city’s arts quarter is full of galleries and theaters.
محلهی هنری شهر پر از گالریها و تئاترهاست.
Tourists love walking through the historic quarter near the castle.
گردشگران عاشق قدم زدن در بخش تاریخی نزدیک قلعه هستند.
the Latin quarter in Paris
محلهی لاتین در پاریس
the coppersmiths quarter of Kashan
کوی مسگران کاشان
منبع، طرف، سمت، سو، جهت، کس، اکناف، محفل، بخش (از جامعه یا گروه که معمولاً ناشناس هستند)
Opposition to the plan was strong in some political quarters.
مخالفت با این طرح در برخی محافل سیاسی شدید بود.
Information about the secret negotiations leaked from an unknown quarter.
اطلاعات مربوط به مذاکرات محرمانه از جهاتی نامعلوم درز کرد.
Trade from that quarter is not considerable.
بازرگانی از آن طرف قابلملاحظه نیست.
His father was poor, so he expected no help from that quarter.
پدرش بیپول بود؛ بنابراین انتظار کمک از او نداشت.
the four quarters of the world
اکناف جهان
news from the highest quarters
خبر دریافتی از بالاترین مراجع
اقامتگاه، محل سکونت، خوابگاه، خانهی سازمانی (معمولاً برای سربازان، خدمتکاران و خانوادههای آنان)
The soldiers were ordered back to their quarters.
به سربازان دستور داده شد که به اقامتگاه خود برگردند.
He had a hard time finding suitable quarters for his family.
در یافتن منزل مناسب برای خانوادهاش دچار اشکال شد.
(انگلیسی هندی) خانهی سازمانی، محل سکونت، اقامتگاه (که توسط شرکت برای کارمندان آماده میشود)
The quarters included a small kitchen, two bedrooms, and a living room.
خانههای سازمانی شامل یک آشپزخانه کوچک، دو اتاق خواب و یک اتاق نشیمن بودند.
The manager was entitled to a fully furnished quarter near the factory.
مدیر حق استفاده از اقامتگاه مبلهای در نزدیکی کارخانه را داشت.
ادبی بخشش، رحم، گذشت، ارفاق، مدارا، عفو، ترحم، مهربانی (در برابر دشمن یا رقیب)
No quarter was given during the heated debate between the two leaders.
در جریان مناظرهی داغ بین دو رهبر، هیچ گذشتی در کار نبود.
The coach gave no quarter to players who didn’t give their best.
مربی به بازیکنانی که نهایت تلاش خود را نکردند، هیچ ارفاقی نکرد.
They killed all the captives, no quarter was given even to women.
همهی اسیران را کشتند؛ حتی به زنها هم امان ندادند.
to give quarter to somebody
به کسی زینهار دادن
یک چهارم لاشه، شقه، ران، دست و پا (گوشت گاو و گوسفند و خوک و...)
The animal was divided into four quarters before being transported.
حیوان پیشاز حمل به چهار قسمت تقسیم شد.
The hind quarter includes the leg and part of the loin.
ربع عقبی شامل ران و بخشی از راسته میشود.
جهت فرعی، جهت میانی (در قطبنما مانند شمالشرقی، جنوبغربی و...)
The travelers kept moving toward a quarter between east and south.
مسافران به سمت جهتی میان شرق و جنوب حرکت کردند.
They spotted the ship approaching from the southwestern quarter.
آنها کشتی را دیدند که از سمت جنوبغربی نزدیک میشد.
چهار قسمت کردن، چهار قاچ کردن، به چهار تکه تقسیم کردن
To make it easier to serve, she quartered the cake.
او کیک را برای اینکه راحتتر سرو شود به چهار بخش تقسیم کرد.
He quartered the orange.
پرتقال را چهاربخش کرد.
to divide the apples into quarters
سیبها را به چهاربخش تقسیم کردن
He was hanged and quartered.
او را دار زدند و شقه کردند.
اسکان دادن، مستقر کردن، جا دادن، منزل دادن (معمولاً سربازان)
Russian soldiers were temporarily quartered in a church.
سربازان روسی را موقت در یک کلیسا سکنی داده بودند.
Soldiers and sailors were quartered in one place.
سربازان و ملوانان را در یک محل جا داده بودند.
جستوجو کردن، زیرورو کردن، گشتن، تجسس کردن، بررسی کردن (در تمام جهات)
The police conducted a thorough search, quartering and re-quartering the area.
مأموران پلیس جستوجوی دقیقی را آغاز کردند و آن ناحیه را مورد تجسس مکرر قرار دادند.
He quartered the parking lot until he finally found his car.
او همهجای پارکینگ را گشت تا بالاخره ماشینش را پیدا کرد.
از نزدیک، به فاصلهی کم
زینهار خواستن، امان طلبیدن، بخشش خواستن
منزل گزیدن، خانه کردن، ساکن شدن، جا گرفتن
(قرون وسطی) 1- به دار زدن و سپس چهار شقه کردن 2- دست و پای محکومی را به چهار اسب بستن و آنها را در چهار جهت مختلف راندن
گذشتهی ساده quarter در زبان انگلیسی quartered است.
شکل سوم quarter در زبان انگلیسی quartered است.
شکل جمع quarter در زبان انگلیسی quarters است.
وجه وصفی حال quarter در زبان انگلیسی quartering است.
سومشخص مفرد quarter در زبان انگلیسی quarters است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quarter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quarter