فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Locality

loʊˈkælət̬i ləʊˈkæləti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    localities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
جا، محل خاص، محل، موضع، مکان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- A locality rich in mineral springs.
- سرزمینی که از لحاظ چشمه‌های معدنی غنی است.
- localities of heavy rainfall
- نواحی باران سنگین
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد locality

  1. noun physical setting
    Synonyms:
    place location area site scene spot region domain zone position territory venue district vicinity sector stage home sphere tract haunt neighborhood belt turf locus neck of the woods stomping ground bailiwick hole theater

لغات هم‌خانواده locality

ارجاع به لغت locality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «locality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/locality

لغات نزدیک locality

پیشنهاد بهبود معانی