با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Locality

loʊˈkælət̬i ləʊˈkæləti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    localities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
جا، محل خاص، محل، موضع، مکان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- A locality rich in mineral springs.
- سرزمینی که از لحاظ چشمه‌های معدنی غنی است.
- localities of heavy rainfall
- نواحی باران سنگین
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد locality

  1. noun physical setting
    Synonyms: area, bailiwick, belt, district, domain, haunt, hole, home, location, locus, neck of the woods, neighborhood, place, position, region, scene, sector, site, sphere, spot, stage, stomping ground, territory, theater, tract, turf, venue, vicinity, zone

لغات هم‌خانواده locality

ارجاع به لغت locality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «locality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/locality

لغات نزدیک locality

پیشنهاد بهبود معانی