گذشتهی ساده:
spottedشکل سوم:
spottedسومشخص مفرد:
spotsوجه وصفی حال:
spottingشکل جمع:
spotsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(عامیانه) به رئوس مطالب پرداختن، مطالب عمده را مورد بحث قرار دادن
(عامیانه) نیاز مبرم یا خواستهی شدیدی را اقناع کردن، برآوردن، به هدف خوردن
(عامیانه) در وضع بد، در مضیقه، گرفتار
1- در محل ذکرشده 2- فوراً، بیدرنگ 3- (عامیانه) گرفتار، در وضع بد، تحت فشار 4- (عامیانه) در خطر، در خطر مرگ
نسبت به کسی مهر و محبت ویژه داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spot