جنگطلب، تندرو
Critics argue that hawkish policies increase global instability.
منتقدان استدلال میکنند که سیاستهای جنگطلب باعث افزایش بیثباتی جهانی میشود.
The hawkish faction within the government gained more influence.
جناح تندروی دولت نفوذ بیشتری به دست آورد.
شاهینی، شاهینمانند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His hawkish nose gave him a distinguished profile.
بینی شاهینیاش به او ظاهری متمایز بخشیده بود.
She had a sharp, hawkish face that made her look stern.
او چهرهای تیز و شاهینمانند داشت که ظاهرش را جدی نشان میداد.
موشکافانه، دقیق، ریزبین، تیزبینانه
Investors are watching the market with hawkish focus.
سرمایهگذاران، بازار را با تمرکزی موشکافانه زیر نظر دارند.
The teacher’s hawkish gaze made the students nervous.
نگاه تیزبین معلم، دانشآموزان را مضطرب کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hawkish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hawkish