گذشتهی ساده:
rushedشکل سوم:
rushedسومشخص مفرد:
rushesوجه وصفی حال:
rushingشکل جمع:
rushesگیاهشناسی نی بوریا، بوریا، انواع گیاهان خانواده سمار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
هجوم بردن، بر سر چیزی پریدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We rushed him to the hospital.
بهسرعت او را به بیمارستان بردیم.
you rushed me so much that I burned my finger!
آنقدر مرا هول کردی که دستم را سوزاندم!
a thought rushing into his mind
اندیشهای که بهسرعت به مغزش خطور میکرد
کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
Abbas did everything at a rush.
عباس همهی کارها را باشتاب انجام میداد.
The bill was rushed through the parliament without proper discussion.
بدون مذاکرهی کافی لایحه را باعجله از تصویب مجلس گذراندند.
حمله، یورش، هجوم، عجله، حرکت شدید
the California gold rush of 1849
هجوم مردم به کالیفرنیا برای یافتن طلا در 1849
Why so much rush?
چرا این همه عجله؟
شلوغی، ازدحام
the morning rush
شلوغی (جادهها و خیابانها) در بامداد
rush hours
ساعات شلوغی (جادهها یا خیابانها)
جوی، موج
A rush of penitence overcame her.
موجی از پشیمانی او را فراگرفت.
a rush of sympathy
موجی از همدردی
تقاضای ناگهان برای چیزی، رونق ناگهان چیزی
باشتاب تصویب یا تدوین یا مقرر (و غیره) کردن
با شتاب (و بدون بازخوانی و دقت) به چاپ رساندن
با شتاب و شدت
سخت گرفتار مشغله بودن، فرصت سر خاراندن نداشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rush» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rush