گذشتهی ساده:
scrambledشکل سوم:
scrambledسومشخص مفرد:
scramblesوجه وصفی حال:
scramblingشکل جمع:
scramblesدر معنای چهارم همچنین میتوان از scramble up بهجای scramble استفاده کرد.
سریع بالارفتن، تقلا کردن، به زحمت جلو رفتن (اغلب با کمک دستها)
The thieves scrambled up the wall.
دزدان از دیوار بالا رفتند و فرار کردند.
He scrambled up the ladder to escape the rising water.
او با زحمت از نردبان بالا رفت تا از آب درحال افزایش فرار کند.
The children's scramble up the hill took two hours.
بالا رفتن دشوار بچهها از تپه دو ساعت طول کشید.
to scramble for political office
برای شغل سیاسی تلاش کردن
to scramble for a living
برای امرار معاش تلاش کردن
هجوم بردن، تلاش کردن، رقابت کردن (برای به دست آوردن چیزی با تعداد محدود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Tech companies are scrambling to hire the best programmers.
شرکتهای فناوری برای استخدام بهترین برنامهنویسان رقابت میکنند.
Shoppers scrambled for the last few discounted items in the store.
خریداران برای گرفتن آخرین اجناس تخفیفدار به فروشگاه هجوم بردند.
As the deadline approached, journalists scrambled to get exclusive interviews.
با نزدیک شدن به ضربالاجل، خبرنگاران برای گرفتن مصاحبههای اختصاصی رقابت شدیدی داشتند.
ورزش (فوتبال آمریکایی) فرار کردن از مدافعان (با توپ)
He’s great at scrambling to avoid sacks and make plays on the move.
او در فرار از تکلهای دفاعی و ایجاد موقعیت درحال حرکت مهارت دارد.
The defense collapsed the pocket, forcing the quarterback to scramble.
مدافعان محوطه را بستند و کوارتربک را مجبور به فرار کردند.
قاتی پاتی کردن، درآمیختن، درهم ریختن
The child scrambled my papers.
کودک اوراق مرا درهم ریخت.
Please don't scramble the puzzle pieces; I'm trying to solve it.
لطفاً قطعات پازل را به هم نریزید؛ من دارم سعی میکنم آن را حل کنم.
غذا و آشپزی به هم زدن (درحال پختن)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
He likes to scramble tofu with soy sauce and vegetables.
او دوست دارد توفو را با سس سویا و سبزیجات هم بزند.
I'm going to scramble the eggs with some spinach and mushrooms.
قصد دارم تخممرغها را با مقداری اسفناج و قارچ هم بزنم.
scrambled eggs
خاگینه
کامپیوتر درهم ساختن (به منظور رمزی کردن اطلاعات و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The signals are scrambled so that only subscribers can tune in.
سیگنالها را جوری درهم ساختهاند که فقط مشترکین میتوانند برنامه را بگیرند.
Military communications are scrambled to prevent interception.
ارتباطات نظامی رمزگذاری میشوند تا از شنود جلوگیری شود.
(نظامی) به هوا فرستادن (بهسرعت)
Two fighter planes were scrambled to intercept the enemy bombers.
دو هواپیمای جنگنده را برای جلوگیری از بمبافکنهای دشمن با عجله به پرواز درآوردند.
We had to scramble the helicopter to reach the injured hikers before nightfall.
ما مجبور شدیم برای رسیدن به کوهنوردان مجروح قبلاز تاریکی هوا، هلیکوپتر را به پرواز درآوریم.
بالاروی، صعود (سخت)
A short scramble led us to a breathtaking viewpoint.
صعودی کوتاه ما را به منظرهای نفسگیر رساند.
The scramble was more challenging than we anticipated.
این صعود چالشبرانگیزتر از آن چیزی بود که انتظار داشتیم.
عجله، شتاب
to scramble up a dinner
باشتاب شام جور کردن
In the scramble to find his passport, he knocked over a chair.
در عجله برای پیدا کردن گذرنامهاش، صندلی را واژگون کرد.
The scramble to meet the deadline left everyone exhausted.
شتاب برای رسیدن به موعد مقرر همه را خسته کرد.
جنبوجوش، هجوم، تلاش، تقلا
After the game, there was a scramble for autographs.
بعداز بازی، جنبوجوشی برای گرفتن امضا وجود داشت.
The unexpected discount created a scramble for the limited items.
تخفیف غیرمنتظره باعث هجومی برای خرید اقلام محدود شد.
the scramble of the people to board the bus
هجوم مردم برای سوار شدن در اتوبوس
رویداد موتورکراس، مسابقهی موتورکراس (موتورسواری در زمین ناهموار)
He won first place in the annual desert scramble.
او در رویداد سالانهی موتورکراس در صحرا مقام اول را کسب کرد.
The scramble was tough, with riders navigating steep hills and muddy paths.
مسابقهی موتورکراس بسیار سخت بود، زیرا موتورسواران باید از تپههای شیبدار و مسیرهای گلآلود عبور میکردند.
املت، خاگینه
The scramble was perfectly seasoned with salt and pepper.
املت به خوبی با نمک و فلفل مزهدار شده بود.
He made a quick scramble with leftover vegetables.
او بهسرعت خاگینهای با سبزیجات باقیمانده درست کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «scramble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scramble