آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ اسفند ۱۴۰۳

    Scramble

    ˈskræmbl ˈskræmbl

    گذشته‌ی ساده:

    scrambled

    شکل سوم:

    scrambled

    سوم‌شخص مفرد:

    scrambles

    وجه وصفی حال:

    scrambling

    شکل جمع:

    scrambles

    توضیحات:

    در معنای چهارم همچنین می‌توان از scramble up به‌جای scramble استفاده کرد.

    معنی scramble | جمله با scramble

    verb - intransitive C2

    سریع بالارفتن، تقلا کردن، به زحمت جلو رفتن (اغلب با کمک دست‌ها)

    The thieves scrambled up the wall.

    دزدان از دیوار بالا رفتند و فرار کردند.

    He scrambled up the ladder to escape the rising water.

    او با زحمت از نردبان بالا رفت تا از آب درحال افزایش فرار کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The children's scramble up the hill took two hours.

    بالا رفتن دشوار بچه‌ها از تپه دو ساعت طول کشید.

    to scramble for political office

    برای شغل سیاسی تلاش کردن

    to scramble for a living

    برای امرار معاش تلاش کردن

    verb - intransitive

    هجوم بردن، تلاش کردن، رقابت کردن (برای به دست آوردن چیزی با تعداد محدود)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Tech companies are scrambling to hire the best programmers.

    شرکت‌های فناوری برای استخدام بهترین برنامه‌نویسان رقابت می‌کنند.

    Shoppers scrambled for the last few discounted items in the store.

    خریداران برای گرفتن آخرین اجناس تخفیف‌دار به فروشگاه هجوم بردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    As the deadline approached, journalists scrambled to get exclusive interviews.

    با نزدیک شدن به ضرب‌الاجل، خبرنگاران برای گرفتن مصاحبه‌های اختصاصی رقابت شدیدی داشتند.

    verb - intransitive

    ورزش (فوتبال آمریکایی) فرار کردن از مدافعان (با توپ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    He’s great at scrambling to avoid sacks and make plays on the move.

    او در فرار از تکل‌های دفاعی و ایجاد موقعیت درحال حرکت مهارت دارد.

    The defense collapsed the pocket, forcing the quarterback to scramble.

    مدافعان محوطه را بستند و کوارتربک را مجبور به فرار کردند.

    verb - transitive C2

    قاتی پاتی کردن، درآمیختن، درهم ریختن

    The child scrambled my papers.

    کودک اوراق مرا درهم ریخت.

    Please don't scramble the puzzle pieces; I'm trying to solve it.

    لطفاً قطعات پازل را به هم نریزید؛ من دارم سعی می‌کنم آن را حل کنم.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی به هم زدن (درحال پختن)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    He likes to scramble tofu with soy sauce and vegetables.

    او دوست دارد توفو را با سس سویا و سبزیجات هم بزند.

    I'm going to scramble the eggs with some spinach and mushrooms.

    قصد دارم تخم‌مرغ‌ها را با مقداری اسفناج و قارچ هم بزنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    scrambled eggs

    خاگینه

    verb - transitive

    کامپیوتر درهم ساختن (به منظور رمزی کردن اطلاعات و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The signals are scrambled so that only subscribers can tune in.

    سیگنال‌ها را جوری درهم ساخته‌اند که فقط مشترکین می‌توانند برنامه را بگیرند.

    Military communications are scrambled to prevent interception.

    ارتباطات نظامی رمزگذاری می‌شوند تا از شنود جلوگیری شود.

    verb - intransitive verb - transitive

    (نظامی) به هوا فرستادن (به‌سرعت)

    Two fighter planes were scrambled to intercept the enemy bombers.

    دو هواپیمای جنگنده را برای جلوگیری از بمب‌افکنهای دشمن با عجله به پرواز درآوردند.

    We had to scramble the helicopter to reach the injured hikers before nightfall.

    ما مجبور شدیم برای رسیدن به کوهنوردان مجروح قبل‌از تاریکی هوا، هلیکوپتر را به پرواز درآوریم.

    noun singular

    بالاروی، صعود (سخت)

    A short scramble led us to a breathtaking viewpoint.

    صعودی کوتاه ما را به منظره‌ای نفس‌گیر رساند.

    The scramble was more challenging than we anticipated.

    این صعود چالش‌برانگیزتر از آن چیزی بود که انتظار داشتیم.

    noun singular

    عجله، شتاب

    to scramble up a dinner

    باشتاب شام جور کردن

    In the scramble to find his passport, he knocked over a chair.

    در عجله برای پیدا کردن گذرنامه‌اش، صندلی را واژگون کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The scramble to meet the deadline left everyone exhausted.

    شتاب برای رسیدن به موعد مقرر همه را خسته کرد.

    noun singular

    جنب‌وجوش، هجوم، تلاش، تقلا

    After the game, there was a scramble for autographs.

    بعداز بازی، جنب‌وجوشی برای گرفتن امضا وجود داشت.

    The unexpected discount created a scramble for the limited items.

    تخفیف غیرمنتظره باعث هجومی برای خرید اقلام محدود شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the scramble of the people to board the bus

    هجوم مردم برای سوار شدن در اتوبوس

    noun countable

    رویداد موتورکراس، مسابقه‌ی موتورکراس (موتورسواری در زمین ناهموار)

    He won first place in the annual desert scramble.

    او در رویداد سالانه‌ی موتورکراس در صحرا مقام اول را کسب کرد.

    The scramble was tough, with riders navigating steep hills and muddy paths.

    مسابقه‌ی موتورکراس بسیار سخت بود، زیرا موتورسواران باید از تپه‌های شیب‌دار و مسیرهای گل‌آلود عبور می‌کردند.

    noun countable uncountable

    املت، خاگینه

    The scramble was perfectly seasoned with salt and pepper.

    املت به خوبی با نمک و فلفل مزه‌دار شده بود.

    He made a quick scramble with leftover vegetables.

    او به‌سرعت خاگینه‌ای با سبزیجات باقیمانده درست کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد scramble

    1. noun mix-up, confusion
      Synonyms:
      confusion muddle jumble commotion hustle hassle rush shuffle struggle tussle melee mishmash clutter litter conglomeration competition race free-for-all hash rat race tumble jungle
      Antonyms:
      order organization
    1. verb race; get into position clumsily
      Synonyms:
      run rush hasten move climb scurry crawl trek race struggle strive contend vie push jostle scrabble scuttle swarm look alive make haste clamber jockey for position
    1. verb to climb hastily
      Synonyms:
      clamber climb struggle move jumble push blend confuse contend disarrange distort garble haste hike hustle jostle shin mishmash mix muddle shinny race rush scatter scrabble skin shuffle strive upset sputter throw-together
      Antonyms:
      unscramble
    1. verb to mix
      Synonyms:
      jumble combine blend shuffle beat interfuse riffle
    1. verb to put into total disorder
      Synonyms:
      ball up confuse disorder jumble mess up muddle snarl snafu
    1. noun a lack of order or regular arrangement
      Synonyms:
      chaos clutter confusedness confusion derangement disarrangement disarray disorder disorderedness disorderliness disorganization jumble mess mix-up muddle muss topsy-turviness tumble snafu

    لغات هم‌خانواده scramble

    • noun
      scramble, scrambler
    • verb - transitive
      scramble, unscramble

    سوال‌های رایج scramble

    گذشته‌ی ساده scramble چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده scramble در زبان انگلیسی scrambled است.

    شکل سوم scramble چی میشه؟

    شکل سوم scramble در زبان انگلیسی scrambled است.

    شکل جمع scramble چی میشه؟

    شکل جمع scramble در زبان انگلیسی scrambles است.

    وجه وصفی حال scramble چی میشه؟

    وجه وصفی حال scramble در زبان انگلیسی scrambling است.

    سوم‌شخص مفرد scramble چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد scramble در زبان انگلیسی scrambles است.

    ارجاع به لغت scramble

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «scramble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scramble

    لغات نزدیک scramble

    • - scraggy
    • - scram
    • - scramble
    • - scrambler
    • - scramjet
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.