شکل جمع:
hashesخوراک گوشت و سیبزمینی
Would you like eggs with your hash?
دوست داری همراه با خوراک گوشت و سیبزمینی، تخممرغ بخوری؟
She served a spicy beef hash topped with fresh herbs.
او خوراک گوشت و سیبزمینی تندی با سبزیجات تازه روی آن سرو کرد.
حشیش (نوعی مادهی مخدر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They found a small amount of hash in his bag.
مقدار کمی حشیش در کیف او پیدا کردند.
Hash is made from the resin of the cannabis plant.
حشیش از رزین گیاه شاهدانه تهیه میشود.
نماد هَش (#)
To reset your password, dial the number and press the hash key.
برای بازنشانی رمز عبور، شماره را بگیرید و دکمهی هش را فشار دهید.
He accidentally hit the hash instead of the star key.
او بهاشتباه دکمهی هش را بهجای دکمهی ستاره فشار داد.
پس از مذاکرات طولانی توافق کردن
به تفصیل مورد بحث قرار دادن، جزئیات را مورد مذاکره قرار دادن
(عامیانه) چیرهشدن (بر کسی)، لهولورده کردن، سرکوب کردن
گند زدن، تر زدن، خراب کردن (چیزی) (با اشتباههای مکرر)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hash