فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mash

mæʃ mæʃ mæʃ

گذشته‌ی ساده:

mashed

شکل سوم:

mashed

سوم‌شخص مفرد:

mashes

وجه وصفی حال:

mashing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

خیسانده‌ی مالت، خمیر نرم، خوراک همه‌چیز درهم، درهم‌وبرهمی، نرم کردن، خردکردن، خمیر کردن، شیفتن، مفتون کردن، لاس زدن، دلربایی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

We ate fried chickens and mashed potatoes.

ما جوجه‌ی سرخ‌کرده و پوره‌ی سیب‌زمینی خوردیم.

mashed apple

سیب له شده

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He mashed out his cigarette underfoot.

او سیگارش را با پا له کرد.

a mash of stale jokes and ugly dances

آش شله قلمکاری از بذله‌های کهن و رقص‌های زشت

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mash

  1. verb smash, squash
    Synonyms:
    crush squash squeeze press pound grind bruise reduce chew mush up squish pulp scrunch hash masticate pulverize push macerate brew infuse steep decoct triturate

ارجاع به لغت mash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mash

لغات نزدیک mash

پیشنهاد بهبود معانی