گذشتهی ساده:
chewedشکل سوم:
chewedسومشخص مفرد:
chewsوجه وصفی حال:
chewingجویدن، خاییدن، تفکر کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Teeth are for chewing.
دندان برای جویدن است.
Chew well before swallowing!
(غذا را) پیش از فرو دادن خوب بجو!
to chew gum
سقز (آدامس) جویدن
He kept chewing at his moustache.
مدام سبیل خود را میجوید.
Some animals chew holes in wood.
بعضی از حیوانات با جویدن چوب در آن سوراخ ایجاد میکنند.
Manoochehr, what problem are you chewing on these days?
منوچهر، این روزها به چه مسئلهای میاندیشی؟
He got chewed out for being late.
بهدلیل دیر آمدن مؤاخذه شد.
bite off more than one can chew
لقمهی بزرگتر از دهان خود برداشتن، بیشتر از توانایی خود کاری را به عهده گرفتن
(عامیانه) گپ زدن، دوستانه حرف زدن
(عامیانه - در مورد ایفای نقش در فیلم و تئاتر و غیره) بیش از حد آب و تاب دادن، زیادهروی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chew» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chew