گذشتهی ساده:
chewedشکل سوم:
chewedسومشخص مفرد:
chewsوجه وصفی حال:
chewingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کاملاً جویدن
خراب کردن، ویران کردن
bite off more than one can chew
لقمهی بزرگتر از دهان خود برداشتن، بیشتر از توانایی خود کاری را به عهده گرفتن
(عامیانه) گپ زدن، دوستانه حرف زدن
(عامیانه - در مورد ایفای نقش در فیلم و تئاتر و غیره) بیش از حد آب و تاب دادن، زیادهروی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chew» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chew