گذشتهی ساده:
scrunchedسومشخص مفرد:
scrunchesوجه وصفی حال:
scrunchingصدای خورد شدن چیزی، صدای له شدن چیزی، صدای بههم خوردن چیزی (مثل صدای سنگریزه)
I heard the leaves scrunching beneath my boots as I walked through the forest.
وقتی در جنگل قدم میزدم، صدای له شدن برگها را از زیر چکمههایم شنیدم.
They scrunched gravel under their feet.
صدای خورد شدن سنگریزه از زیر پای آنها آمد.
بههم فشردن، مچاله کردن، منقبض کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She scrunches the paper into a tight ball and throws it in the trash.
او کاغذ را شبیه به یک توپ محکم مچاله میکند و آن را در سطل زباله میاندازد.
He scrunched the letter up.
نامه را بههم فشرد.
جمع کردن
I always scrunch my eyebrows when I'm deep in thought.
همیشه وقتی در فکر فرو میروم، ابروهایم را جمع میکنم.
He scrunches his lips whenever he's trying not to laugh.
هروقت سعی میکند نخندد، لبهایش را جمع میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «scrunch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scrunch