آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ آبان ۱۴۰۴

    Vertical

    ˈvɜrːt̬əkl ˈvɜːtɪkl

    شکل جمع:

    verticals

    صفت تفضیلی:

    more vertical

    صفت عالی:

    most vertical

    معنی vertical | جمله با vertical

    adjective C1

    عمودی، قائم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    The skyscraper had a striking vertical design.

    این آسمان‌خراش طراحی قائم قابل توجهی داشت.

    Hang the painting on the wall in a vertical position.

    نقاشی را به‌صورت قائم روی دیوار آویزان کنید.

    noun countable

    خط قائم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The artist drew a vertical on the canvas.

    هنرمند روی بوم خط قائم کشید.

    The architect drew a vertical on the blueprint.

    معمار یک خط قائم روی بلوپرینت کشید.

    noun countable

    اقتصاد بازار عمودی (بازاری که در آن تقاضا منحصراً از یک صنعت ارائه می‌شود و یا تنها قشر خاصی از مردم طالب محصولات آن بازار هستند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The vertical has seen a decrease in sales due to the economic downturn.

    بازار عمودی به دلیل رکود اقتصادی شاهد کاهش فروش بوده است.

    We had identified the healthcare industry as a vertical.

    ما صنعت مراقبت‌های بهداشتی را به عنوان صنعتی عمودی شناسایی کرده بودیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The competition within this vertical has become increasingly fierce.

    رقابت در این بازار عمودی به‌طور فزاینده‌ای شدید شده است.

    adjective

    عمودی (برای اشاره به رده‌های مختلف مدیران و کارگران و غیره در یک سازمان و غیره)

    The company had a vertical hierarchy with clear levels of authority.

    این شرکت دارای سلسله‌مراتب عمودی با سطوح روشنی از اختیارات بود.

    The students were placed in vertical groups based on their academic abilities.

    دانشجویان براساس توانایی‌های تحصیلی در گروه‌های عمودی قرار گرفتند.

    adjective

    پزشکی عمودی (مربوط به یا انتقال یک بیماری از طریق وراثت یا از راه مادرزادی یا پیرازایشی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    Genetic disorders can be passed down through vertical transmission from parent to child.

    اختلالات ژنتیکی می‌تواند از طریق انتقال عمودی از والدین به فرزند منتقل شود.

    Vertical transmission of viruses can occur during childbirth.

    انتقال عمودی ویروس‌ها می‌تواند در هنگام زایمان رخ دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The doctor explained the risks associated with vertical transmission of the disease.

    پزشک خطرات مرتبط با انتقال عمودی بیماری را توضیح داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد vertical

    1. adjective upright
      Synonyms:
      straight-up erect upward up-and-down perpendicular plumb on end steep sheer cocked bolt upright
      Antonyms:
      horizontal prone

    سوال‌های رایج vertical

    شکل جمع vertical چی میشه؟

    شکل جمع vertical در زبان انگلیسی verticals است.

    صفت تفضیلی vertical چی میشه؟

    صفت تفضیلی vertical در زبان انگلیسی more vertical است.

    صفت عالی vertical چی میشه؟

    صفت عالی vertical در زبان انگلیسی most vertical است.

    ارجاع به لغت vertical

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «vertical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vertical

    لغات نزدیک vertical

    • - vertebration
    • - vertex
    • - vertical
    • - vertical circle
    • - vertical union
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.