فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Vertical

ˈvɜrːt̬əkl ˈvɜːtɪkl

شکل جمع:

verticals

صفت تفضیلی:

more vertical

صفت عالی:

most vertical

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1

عمودی، قائم

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

The skyscraper had a striking vertical design.

این آسمان‌خراش طراحی قائم قابل توجهی داشت.

Hang the painting on the wall in a vertical position.

نقاشی را به‌صورت قائم روی دیوار آویزان کنید.

noun countable

خط قائم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The artist drew a vertical on the canvas.

هنرمند روی بوم خط قائم کشید.

The architect drew a vertical on the blueprint.

معمار یک خط قائم روی بلوپرینت کشید.

noun countable

اقتصاد بازار عمودی (بازاری که در آن تقاضا منحصراً از یک صنعت ارائه می‌شود و یا تنها قشر خاصی از مردم طالب محصولات آن بازار هستند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

The vertical has seen a decrease in sales due to the economic downturn.

بازار عمودی به دلیل رکود اقتصادی شاهد کاهش فروش بوده است.

We had identified the healthcare industry as a vertical.

ما صنعت مراقبت‌های بهداشتی را به عنوان صنعتی عمودی شناسایی کرده بودیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The competition within this vertical has become increasingly fierce.

رقابت در این بازار عمودی به‌طور فزاینده‌ای شدید شده است.

adjective

عمودی (برای اشاره به رده‌های مختلف مدیران و کارگران و غیره در یک سازمان و غیره)

The company had a vertical hierarchy with clear levels of authority.

این شرکت دارای سلسله‌مراتب عمودی با سطوح روشنی از اختیارات بود.

The students were placed in vertical groups based on their academic abilities.

دانشجویان براساس توانایی‌های تحصیلی در گروه‌های عمودی قرار گرفتند.

adjective

پزشکی عمودی (مربوط به یا انتقال یک بیماری از طریق وراثت یا از راه مادرزادی یا پیرازایشی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

Genetic disorders can be passed down through vertical transmission from parent to child.

اختلالات ژنتیکی می‌تواند از طریق انتقال عمودی از والدین به فرزند منتقل شود.

Vertical transmission of viruses can occur during childbirth.

انتقال عمودی ویروس‌ها می‌تواند در هنگام زایمان رخ دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The doctor explained the risks associated with vertical transmission of the disease.

پزشک خطرات مرتبط با انتقال عمودی بیماری را توضیح داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vertical

  1. adjective upright
    Synonyms:
    straight-up erect upward up-and-down perpendicular plumb on end steep sheer cocked bolt upright
    Antonyms:
    horizontal prone

ارجاع به لغت vertical

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vertical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vertical

لغات نزدیک vertical

پیشنهاد بهبود معانی