فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Perpendicular

ˌpɜːrpənˈdɪkjələr ˌpɜːpənˈdɪkjələ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun countable formal

عمود، عمودی، ستونی، ستون‌وار، ایستاده، قائم

The two walls met at a perpendicular angle, creating a sharp corner in the room.

دو دیوار در زاویه‌ی عمودی به هم رسیدند و گوشه‌ای تیز در اتاق ایجاد کردند.

The carpenter measured the perpendicular of the wall to ensure the shelf would fit snugly.

نجار عمود دیوار را اندازه گرفت تا مطمئن شود که قفسه به‌خوبی جا می‌شود.

adjective noun countable

ریاضی عمود، عمودی، قائمه، تعامد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The teacher challenged the students to draw a perpendicular line.

معلم دانش‌آموزان را به چالش کشید تا یک خط عمودی بکشند.

The lines on the graph were perfectly perpendicular.

خطوط روی نمودار کاملاً عمود بودند.

adjective

پرشیب، شیب‌دار

The mountain had a perpendicular slope that was almost impossible to climb.

کوه دامنه‌ی پرشیبی داشت که بالا رفتن از آن تقریباً غیرممکن بود.

The cliffs were so perpendicular that climbing them seemed impossible.

صخره‌ها آن‌قدر شیب‌دار بودند که بالا رفتن از آن‌ها غیرممکن به نظر می‌رسید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد perpendicular

  1. adjective at right angles to
    Synonyms:
    vertical straight upright erect standing straight-up steep plumb on end stand-up sheer
    Antonyms:
    horizontal level

ارجاع به لغت perpendicular

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «perpendicular» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/perpendicular

لغات نزدیک perpendicular

پیشنهاد بهبود معانی