آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Inborn

ˈɪnbɔːrn ˌɪnˈbɔːn

معنی inborn | جمله با inborn

adjective

مادرزادی، ارثی، درون‌زاد، نهادی، موروثی، ذاتی، فطری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

man's inborn desire to fly

میل ذاتی بشر به پرواز

Is diabetes inborn?

آیا مرض قند ارثی است؟

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد inborn

ارجاع به لغت inborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inborn

لغات نزدیک inborn

پیشنهاد بهبود معانی