با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Congenital

kənˈdʒenətl kənˈdʒenətl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مادر‌زادی، ارثی، موروثی، ذاتی، خلقتی
- a congenital disease
- بیماری مادرزادی
- a congenital cheerfulness
- نشاط نهادی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد congenital

  1. adjective inborn
    Synonyms: complete, connate, connatural, constitutional, inbred, indigenous, indwelling, ingrained, inherent, inherited, innate, intrinsic, inveterate, latent, native, natural, thorough, unacquired, utter
    Antonyms: contracted

ارجاع به لغت congenital

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «congenital» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/congenital

لغات نزدیک congenital

پیشنهاد بهبود معانی