امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Constitutional

ˌkɑːnstəˈtuːʃnl ˌkɒnstəˈtjuːʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    constitutionals
  • صفت تفضیلی:

    more constitutional
  • صفت عالی:

    most constitutional

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
(حکومت، حاکم) مشروطه، مبتنی بر قانون اساسی، (پدیده) قانونمند، (امور، اقدام) قانونی، مشروع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- constitutional history
- تاریخ مشروطیت
adjective
حقوق اساسی
- constitutional reform
- اصلاح قانون اساسی
adjective
(حزب، شخص) مشروطه‌خواه، هواخواه مشروطه
adjective
(ضعف، تمایل) فطری، ذاتی، مزاجی، جسمانی
noun
(محاوره) پیاده‌روی، قدم زدن، هواخوری
- go for a constitutional
- چرخی زدن، هوایی خوردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد constitutional

  1. adjective inherent
    Synonyms:
    built-in congenital deep-seated essential inborn inbred ingrained innate intrinsic natural organic vital
    Antonyms:
    contracted learned
  1. adjective provided for by law
    Synonyms:
    approved chartered democratic ensured lawful legal representative statutory vested
  1. noun walk
    Synonyms:
    airing ambulation footwork legwork perambulation ramble saunter stroll turn walk

ارجاع به لغت constitutional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constitutional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/constitutional

لغات نزدیک constitutional

پیشنهاد بهبود معانی