آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ خرداد ۱۴۰۳

    Representative

    ˌreprɪˈzentətɪv ˌreprɪˈzentətɪv

    شکل جمع:

    representatives

    توضیحات:

    مخفف این لغت .Rep است.

    معنی representative | جمله با representative

    noun countable B2

    سیاست نماینده، عضو مجلس نمایندگان (در آمریکا)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Iran's representatives at the U.N.

    نمایندگان ایران در سازمان ملل متحد

    a representative democracy

    دموکراسی مبتنی‌بر گزینش نماینده

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Yazd's representatives in the National Assembly

    نمایندگان یزد در مجلس شورای ملی

    a representative assembly

    مجلس نمایندگان

    adjective

    نمونه، نمایانگر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    This painting is representative of a battle.

    این نقاشی نمایانگر یک نبرد است.

    The classic car was a representative example of 1960s American automobile design.

    خودروی کلاسیک نمونه‌ای از طراحی خودروهای آمریکایی دهه‌ی 1960 بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The iconic landmarks in the city are representative of its rich cultural heritage.

    بناهای نمادین این شهر نمایانگر میراث فرهنگی غنی آن است.

    adjective

    سیاست مربوط به نمایندگی، انتخابی، پارلمانی

    The selected spokesperson served as a representative voice for the entire organization.

    سخنگوی منتخب به‌عنوان صدای نماینده برای کل سازمان عمل کرد.

    We need to elect a new representative leader.

    ما باید یک رهبر پارلمانی جدید انتخاب کنیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The survey aimed to gather representative opinions from diverse demographics.

    این نظرسنجی با هدف جمع‌آوری نظرات انتخابی از جمعیت‌های مختلف انجام شد.

    noun countable

    معاون، جانشین، نماینده، وارث

    The company's representative will be meeting with us tomorrow.

    معاون این شرکت فردا با ما ملاقات خواهد کرد.

    The team captain is the representative of the players on the field.

    کاپیتان تیم نماینده‌ی بازیکنان در زمین است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد representative

    1. adjective characteristic, typical
      Synonyms:
      typical classic model archetypal exemplary emblematic symbolic symbolical prototypical ideal illustrative evocative delineative depictive presentational prototypal classical rep quintessential adumbrative
      Antonyms:
      atypical uncharacteristic unrepresentative different
    1. noun person who acts in the stead of another
      Synonyms:
      agent deputy delegate proxy rep attorney lawyer messenger spokesperson member legislator senator congressperson assemblyperson councilor councilperson counselor commissioner salesperson
    1. noun typical example
      Synonyms:
      example type sample case instance illustration epitome embodiment specimen personification exemplar archetype case history
      Antonyms:
      atypical

    لغات هم‌خانواده representative

    • noun
      representation, representative
    • adjective
      representative, representational
    • verb - transitive
      represent

    سوال‌های رایج representative

    شکل جمع representative چی میشه؟

    شکل جمع representative در زبان انگلیسی representatives است.

    ارجاع به لغت representative

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «representative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/representative

    لغات نزدیک representative

    • - representationalism
    • - representationalist
    • - representative
    • - representer
    • - repress
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.