گذشتهی ساده:
reppedشکل سوم:
reppedسومشخص مفرد:
repsوجه وصفی حال:
reppingشکل جمع:
repsدر معنای دهم همچنین میتوان از repp به جای rep استفاده کرد.
Rep در معنای هشتم مخفف لغت Republican است.
.Rep در معنای نهم مخفف لغت representative است.
کسبوکار نمایندهی فروش
Our sales team is looking for a motivated and experienced rep to join us.
تیم فروش ما به دنبال یک نمایندهی فروش باانگیزه و باتجربه است تا به ما بپیوندد.
I need to contact our company's rep for some advice.
برای مشاوره باید با نمایندهی فروش شرکتمان تماس بگیرم.
نماینده (representative)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rep from the corporate office will be visiting our branch next week.
نمایندهی دفتر شرکت هفتهی آتی از شعبهی ما بازدید خواهد کرد.
The political rep spoke about the proposed tax reforms.
این نمایندهی سیاسی در مورد اصلاحات مالیاتی پیشنهادی صحبت کرد.
سینما و تئاتر رپرتوار (repertory) (مجموعهی اجراها و نمایشهای از پیش تمرینشدهای که در صورت لزوم در هر زمانی قابل ارائه و اجرا هستند)
The actors rehearsed for the upcoming rep.
بازیگران برای رپرتوار آتی تمرین کردند.
She performed in the rep.
در رپرتوار اجرا کرد.
ورزش تکرار (repetition) (برای اشاره به تعداد دفعاتی که یک تمرین خاص باید در یک تمرین ورزشی تکرار شود)
The coach told the team to do ten reps of push-ups.
برای این تمرین چند تکرار باید انجام دهم؟
Each rep of the squat should be executed with proper form.
هر تکرار اسکات باید با فرم مناسب اجرا شود.
شهرت، اعتبار، آبرو، نامونشان
The gang leader's rep instilled fear in the community.
شهرت سرکردهی باند باعث ایجاد ترس در جامعه شد.
Building a good rep takes time and effort.
ساختن شهرت خوب به زمان و تلاش نیاز دارد.
He doesn’t want to ruin his rep by working with dishonest people.
او نمیخواهد با همکاری با افراد نادرست، اعتبار خود را از بین ببرد.
نمایش، بازتاب، بازنمایی
The lack of rep for minority communities in mainstream media is a serious issue.
نبود بازتابی از جوامع اقلیت در رسانههای جریان اصلی، مشکلی جدی است.
Recent films have improved in terms of rep for diverse cultures.
فیلمهای اخیر از نظر نمایش فرهنگهای متنوع پیشرفت کردهاند.
نمایندهی کسی بودن، نمایندگی کردن (represent)
I will rep you at the meeting next Friday.
در جلسهی جمعهی آینده نمایندهی شما خواهم بود.
My sister will rep our family at the wedding.
خواهر من در عروسی از خانوادهی ما نمایندگی خواهد کرد.
سیاست (Rep) جمهوریخواه
Many Americans identify as a Rep.
بسیاری از آمریکاییها به عنوان جمهوریخواه شناخته میشوند.
I always vote for the Rep candidate.
همیشه به کاندیدای جمهوریخواه رأی میدهم.
(.Rep) نماینده
Rep. John Smith will introduce the new bill in Congress.
نماینده جان اسمیت، لایحهی جدید را در کنگره معرفی خواهد کرد.
Please contact Rep. Moradi for further details about the product.
لطفاً برای جزئیات بیشتر دربارهی محصول با نماینده مرادی تماس بگیرید.
رپ (نوعی پارچه که در روکش مبل و پرده کاربرد دارد)
The drapes were made of rep.
پردهها از رپ درست شده بودند.
She ran her fingers over the smooth texture of the repp.
انگشتانش را روی بافت صاف ریپ کشید.
(فیزیکِ پزشکی) رپ (Röntgen equivalent physical) (معادل فیزیکی رونتگن)
The radiation oncologist adjusted the rep for the cancer patient's therapy.
انکولوژیست رادیواکتیو، رپ را برای درمان بیمار سرطانی تنظیم کرد.
The radiologist determined the appropriate rep for the diagnostic imaging procedure.
رادیولوژیست رپ مناسب برای روش تصویربرداری تشخیصی را تعیین کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rep