امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reputation

ˌrepjəˈteɪʃn ˌrepjəˈteɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    reputations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
شهرت، اعتبار، آبرو، خوش‌نامی، اشتهار، آوازه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to damage someone's reputation
- به شهرت کسی آسیب زدن
- a bad reputation
- بدنامی
- to lose one's reputation
- نام نیک خود را از دست دادن
- His reputation spread all over Europe.
- نیکنامی او در سرتاسر اروپا پیچید.
- He saved the reputations of several ladies.
- آبروی چندین خانم را حفظ کرد.
- He has the reputation of being intelligent.
- او به باهوشی معروف است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reputation

  1. noun commonly held opinion of person’s character
    Synonyms:
    acceptability account approval authority character credit dependability distinction éclat eminence esteem estimation fame favor honor influence mark name notoriety opinion position prestige privilege prominence rank regard reliability renown rep report repute respectability standing stature trustworthiness weight
    Antonyms:
    disreputableness ill repute notoriety

Collocations

لغات هم‌خانواده reputation

ارجاع به لغت reputation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reputation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reputation

لغات نزدیک reputation

پیشنهاد بهبود معانی