فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Stature

ˈstætʃər ˈstætʃə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

قد، قامت، رفعت، مقام، قدر و قیمت، ارتفاع طبیعی بدن حیوان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

in stature he was like a straight cedar

به بالا چو سرو سهی بود او

a man of tall stature

مرد بالا بلند (قد بلند)

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a poet of great stature

شاعری بسیار ارجمند

Her honesty increased her political stature.

صداقت او ارج سیاسی او را افزایش داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stature

  1. noun importance
    Synonyms:
    value worth standing status consequence merit quality eminence prestige prominence rank position dignity caliber ability capacity competence qualification size growth development state station virtue cachet elevation tallness
    Antonyms:
    unimportance insignificance

ارجاع به لغت stature

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stature» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stature

لغات نزدیک stature

پیشنهاد بهبود معانی