گذشتهی ساده:
positionedشکل سوم:
positionedسومشخص مفرد:
positionsوجه وصفی حال:
positioningشکل جمع:
positionsموقعیت، وضع، وضعیت، موضع، مرتبه، جایگاه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
His death put us in a bad position.
مرگ او ما را در موقعیت بدی قرار داد.
The satellite was put into position high above the earth.
ماهواره را در ارتفاع زیاد از زمین قرار دادند.
Six long screws hold the shelf in position.
شش پیچ بلند تاقچه را در جای خود نگه میدارند.
The players took up their positions in the football field.
بازیکنان در جای خود در زمین فوتبال استقرار یافتند.
She assumed a sitting position.
به حالت نشسته درآمد.
man's position in nature
جایگاه انسان در طبیعت
if I were in your position ...
اگر جای تو بودم ...
The company's financial position is disquieting.
وضع مالی شرکت نگرانکننده است.
I am not in a position to be able to help you.
در وضعی نیستم که بتوانم به تو کمک کنم.
She is satisfied with her position in life.
از وضع زندگی خودش راضی است.
Enemy positions were attacked repeatedly.
مواضع دشمن مکرراً مورد حمله قرار گرفتند.
She placed each of the tools in its proper position.
هر یک از ابزارها را در مکان مناسب خود قرار دهید.
the position of the heart on the left side of the chest
جای قلب در سمت چپ سینه
I changed the position of the table.
جای میز را عوض کردم.
Indicate your position on this map.
روی این نقشه جای خود را مشخص کنید.
She took the position that the peace proposal should be accepted.
او بر این عقیده بود که باید پیشنهاد صلح را پذیرفت.
What is your position on this issue?
موضع شما در این باره چیست؟
He stated his position on nuclear arms.
نظر خود را دربارهی سلاحهای هستهای اظهار کرد.
سمت، منصب، شغل، مقام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This position involves both typing and accounting.
این شغل هم با ماشیننویسی و هم با حسابداری سروکار دارد.
She holds a position of responsibility.
شغل پرمسئولیتی دارد.
He took a position in the bank.
در بانک شغلی به دست آورد.
a man of position
یک مرد دارای مقام
He occupies a high position among Persian poets.
در میان شاعران فارسی مقام رفیعی دارد.
قرار دادن، مستقر کردن
She positioned the table right in front of the window.
او میز را درست جلو پنجره قرار داد.
He positioned himself by the window so that he could see the street.
او خود را کنار پنجره مستقر کرد تا خیابان را ببیند.
The tanks were positioned on top of the hill.
تانکها در بالای تپه مستقر شده بودند.
he positioned the bottle upside down on the table
او بطری را وارونه روی میز قرار داد
در جای خود نگه داشتن (یا محکم کردن یا مستقر کردن)
در جای خود قرار دادن
مستقر شدن، استقرار یافتن، جایگزین شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «position» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/position