آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ شهریور ۱۴۰۴

    Position

    pəˈzɪʃn pəˈzɪʃn

    گذشته‌ی ساده:

    positioned

    شکل سوم:

    positioned

    سوم‌شخص مفرد:

    positions

    وجه وصفی حال:

    positioning

    شکل جمع:

    positions

    معنی position | جمله با position

    noun countable B1

    موقعیت، وضع، وضعیت، موضع، مرتبه، جایگاه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    His death put us in a bad position.

    مرگ او ما را در موقعیت بدی قرار داد.

    The satellite was put into position high above the earth.

    ماهواره را در ارتفاع زیاد از زمین قرار دادند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Six long screws hold the shelf in position.

    شش پیچ بلند تاقچه را در جای خود نگه می‌دارند.

    The players took up their positions in the football field.

    بازیکنان در جای خود در زمین فوتبال استقرار یافتند.

    She assumed a sitting position.

    به حالت نشسته درآمد.

    man's position in nature

    جایگاه انسان در طبیعت

    if I were in your position ...

    اگر جای تو بودم ...

    The company's financial position is disquieting.

    وضع مالی شرکت نگران‌کننده است.

    I am not in a position to be able to help you.

    در وضعی نیستم که بتوانم به تو کمک کنم.

    She is satisfied with her position in life.

    از وضع زندگی خودش راضی است.

    Enemy positions were attacked repeatedly.

    مواضع دشمن مکرراً مورد حمله قرار گرفتند.

    She placed each of the tools in its proper position.

    هر یک از ابزارها را در مکان مناسب خود قرار دهید.

    the position of the heart on the left side of the chest

    جای قلب در سمت چپ سینه

    I changed the position of the table.

    جای میز را عوض کردم.

    Indicate your position on this map.

    روی این نقشه جای خود را مشخص کنید.

    She took the position that the peace proposal should be accepted.

    او بر این عقیده بود که باید پیشنهاد صلح را پذیرفت.

    What is your position on this issue?

    موضع شما در این باره چیست؟

    He stated his position on nuclear arms.

    نظر خود را درباره‌ی سلاح‌های هسته‌ای اظهار کرد.

    noun countable

    سمت، منصب، شغل، مقام

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    This position involves both typing and accounting.

    این شغل هم با ماشین‌نویسی و هم با حسابداری سروکار دارد.

    She holds a position of responsibility.

    شغل پرمسئولیتی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He took a position in the bank.

    در بانک شغلی به دست آورد.

    a man of position

    یک مرد دارای مقام

    He occupies a high position among Persian poets.

    در میان شاعران فارسی مقام رفیعی دارد.

    verb - transitive

    قرار دادن، مستقر کردن

    She positioned the table right in front of the window.

    او میز را درست جلو پنجره قرار داد.

    He positioned himself by the window so that he could see the street.

    او خود را کنار پنجره مستقر کرد تا خیابان را ببیند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The tanks were positioned on top of the hill.

    تانکها در بالای تپه مستقر شده بودند.

    he positioned the bottle upside down on the table

    او بطری را وارونه روی میز قرار داد

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد position

    1. noun physical place
      Synonyms:
      location place area spot site locality region ground environment situation space scene setting district locale point station post locus seat tract stand surroundings geography bearings reference fix topography whereabouts
    1. noun posture, stance
      Synonyms:
      situation condition state status circumstances manner form bearing carriage attitude disposition mien pose stance spot plight predicament habit port stand arrangement deportment pass strait ballgame how things stack up like it is the size of it
    1. noun belief, point of view
      Synonyms:
      view opinion standpoint point of view attitude outlook angle stance slant judgment color
    1. noun class, stature
      Synonyms:
      status standing place rank character importance situation reputation stature consequence capacity dignity station prestige footing caste sphere cachet
    1. noun responsibility in business or other enterprise
      Synonyms:
      job duty role function occupation profession employment place situation post office capacity spot trade berth slot billet nine-to-five do connection
      Antonyms:
      unemployment
    1. verb place physically in location
      Synonyms:
      put set place lay out fix arrange dispose locate settle stand stick array
      Antonyms:
      lose displace

    Collocations

    hold in position

    در جای خود نگه داشتن (یا محکم کردن یا مستقر کردن)

    put (something) into position

    در جای خود قرار دادن

    take up one's position

    مستقر شدن، استقرار یافتن، جایگزین شدن

    سوال‌های رایج position

    معنی position به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «Position» در زبان فارسی به «موقعیت» یا «وضعیت» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «موقعیت» به حالت یا جایگاه یک فرد، شیء یا پدیده در یک فضا، زمان یا سیستم اشاره دارد. این مفهوم در زندگی روزمره، محیط کاری، آموزش و تعاملات اجتماعی اهمیت فراوانی دارد، زیرا موقعیت هر فرد یا پدیده می‌تواند بر نحوه‌ی عملکرد، تعامل و تصمیم‌گیری تأثیر بگذارد. موقعیت، چه از نظر فیزیکی و مکانی و چه از نظر معنایی و اجتماعی، ابزاری است برای درک روابط و هماهنگی در محیط اطراف.

    در محیط کاری، «موقعیت» به جایگاه شغلی، مسئولیت‌ها و نقش فرد در سازمان اشاره دارد. درک صحیح موقعیت شغلی به افراد کمک می‌کند تا وظایف خود را به درستی انجام دهند، ارتباطات حرفه‌ای مؤثری برقرار کنند و در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشند. علاوه بر این، شناخت موقعیت دیگران در تیم یا سازمان باعث هماهنگی بهتر، کاهش تعارض و ایجاد یک محیط کاری مثبت و مؤثر می‌شود.

    از لحاظ اجتماعی، موقعیت افراد می‌تواند بازتابی از جایگاه و نقش آن‌ها در جامعه باشد. موقعیت اجتماعی با ویژگی‌هایی مانند سن، تجربه، دانش، مهارت‌ها و احترام دیگران تعیین می‌شود. شناخت موقعیت خود و دیگران در تعاملات اجتماعی به مدیریت روابط، ایجاد اعتماد و برقراری ارتباط مؤثر کمک می‌کند. این موضوع حتی در فعالیت‌های گروهی و خانوادگی نیز اهمیت دارد و تعیین‌کننده‌ی نحوه‌ی همکاری و هماهنگی میان اعضاست.

    در زندگی شخصی و فردی نیز «موقعیت» می‌تواند به شرایطی که فرد در آن قرار دارد اشاره کند، مانند موقعیت مالی، تحصیلی، جغرافیایی یا حتی احساسی. ارزیابی موقعیت فردی به انسان کمک می‌کند تا نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کند، اهداف واقع‌بینانه تعیین نماید و برنامه‌ریزی مناسبی برای پیشرفت و رشد خود داشته باشد. این تحلیل موقعیت، بخش مهمی از خودآگاهی و توسعه‌ی فردی است.

    «موقعیت» مفهومی چندبعدی است که هم در بعد فیزیکی و مکانی و هم در بعد اجتماعی و روانشناختی کاربرد دارد. درک درست موقعیت‌ها و توانایی مدیریت آن‌ها به افراد کمک می‌کند تا زندگی روزمره، روابط اجتماعی و محیط کاری خود را با کارایی و هماهنگی بیشتری پیش ببرند. این واژه نشان‌دهنده‌ی جایگاه، شرایط و وضعیت هر پدیده یا فرد در گستره‌ی وسیعی از تعاملات انسانی و طبیعی است.

    گذشته‌ی ساده position چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده position در زبان انگلیسی positioned است.

    شکل سوم position چی میشه؟

    شکل سوم position در زبان انگلیسی positioned است.

    شکل جمع position چی میشه؟

    شکل جمع position در زبان انگلیسی positions است.

    وجه وصفی حال position چی میشه؟

    وجه وصفی حال position در زبان انگلیسی positioning است.

    سوم‌شخص مفرد position چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد position در زبان انگلیسی positions است.

    ارجاع به لغت position

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «position» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/position

    لغات نزدیک position

    • - posh
    • - posit
    • - position
    • - positional
    • - positional macro
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.