امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Posit

ˈpɑːzɪt ˈpɒzɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

ادعا، قرار دادن، ثابت کردن، فرض کردن، فرض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- His glance had stayed posited on the spot.
- نگاهش به آن نقطه دوخته شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد posit

  1. verb To place
    Synonyms:
    fix set situate submit secure state deposit put forward
  1. verb To state
    Synonyms:
    postulate presuppose assume announce premise presume assert suppose pronounce reckon
  1. noun (logic) a proposition that is accepted as true in order to provide a basis for logical reasoning
    Synonyms:
    postulate

ارجاع به لغت posit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «posit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/posit

لغات نزدیک posit

پیشنهاد بهبود معانی