تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آغاز کردن، شروع کردن (به کاری)
1- موازنه کردن، ترازبندی کردن 2- مقایسه کردن 3- دشمنی کردن (با کسی)
1- جدا کردن، سوا کردن 2- (برای کاری) نگهداشتن، کنار گذاشتن
رد کردن، مردود شمردن، کنار زدن
کنار گذاشتن، ذخیره کردن
فسخ کردن، باطل کردن
(ساعت را) عقب کشیدن
عقب انداختن
خرج برداشتن
قرار دادن، کار گذاشتن
زمین گذاشتن
(هواپیما) نشاندن، فرود آوردن
یادداشت کردن، نوشتن، ضبط کردن
وابسته دانستن (به چیزی)، نسبت دادن
(قانون و مقررات) برقرار کردن
گفتن، بیان کردن
عازم شدن
گنجاندن، جا دادن
تثبیت شدن
آغاز کردن، شروع کردن
(در اثر مقایسه) نمایان کردن
تلافی کردن، جبران کردن، عوض دادن، خنثی کردن
ترکاندن، منفجر کردن
زیبا کردن، زینت دادن، پیراستن
حمله کردن، یورش بردن
(سگ را) به حمله یا خشونت ترغیب کردن، واداشتن
تحریک کردن، برافروختن
پیش رفتن، ترقی یافتن
به تفصیل شرح دادن
نقشه کشیدن، طرح ریختن
قصد کردن، عهدهدار شدن، متقبل شدن
شروع به کار کردن
آغاز کردن، شروع به کار کردن
شروع به جنگ کردن
راهاندازی کردن، دایر کردن
فرازاندن، در جای بلند قرار دادن
تنظیم کردن، ترتیب دادن
مجهز کردن، آماده کردن
موجب شدن
به قدرت رساندن
شاد و خرم کردن
خود را بزرگتر از واقعیت جلوه دادن
به دام انداختن، فریب دادن
(برای شروع کسبوکار) سرمایه دادن
ماسیدن، جامد شدن
با خشونت حمله کردن
(برای عزیمت) بادبانها را گستردن، (سفر دریایی) آغاز کردن
(کشتی) حرکت کردن، بادبان گشودن
(سفر دریایی) آغاز کردن
آماده، حاضر
در جریان گذاشتن، مطلع کردن، روشن کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «set» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/set