با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ordain

ɔːrˈdeɪn ɔːˈdeɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ordained
  • شکل سوم:

    ordained
  • سوم‌شخص مفرد:

    ordains
  • وجه وصفی حال:

    ordaining

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
منصوب کردن، گماشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He was ordained a priest last year.
- پارسال به کشیشی منصوب شد.
- an ordained minister
- کشیشی منصوب‌شده
verb - intransitive verb - transitive
ترتیب دادن، مقدر کردن، وضع کردن، امر کردن، فرمان دادن، سامان دادن
- The plan was ordained by the government.
- آن برنامه توسط دولت مقرر شده بود.
- a parliament-ordained law
- قانون وضع‌شده توسط پارلمان
- The end of each of us is ordained by God.
- عاقبت هریک از ما را خدا مقدر کرده است.
- Fate had ordained thus.
- سرنوشت چنین مقدر کرده بود.
- a boy not yet fit to ordain his life
- پسری که هنوز نمی‌تواند زندگی خود را سامان بدهد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ordain

  1. verb establish, install
    Synonyms: anoint, appoint, bless, call, commission, consecrate, constitute, deal, deal with, decree, delegate, destine, dictate, elect, enact, enjoin, fix, frock, impose, institute, invest, lay down the law, legislate, nominate, order, prescribe, pronounce, put foot down, rule, set, walk heavy, will
    Antonyms: cancel, disallow, retract, void

ارجاع به لغت ordain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ordain

لغات نزدیک ordain

پیشنهاد بهبود معانی