گذشتهی ساده:
ordainedشکل سوم:
ordainedسومشخص مفرد:
ordainsوجه وصفی حال:
ordainingمنصوب کردن، گماشتن
He was ordained a priest last year.
پارسال به کشیشی منصوب شد.
an ordained minister
کشیشی منصوبشده
ترتیب دادن، مقدر کردن، وضع کردن، امر کردن، فرمان دادن، سامان دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The plan was ordained by the government.
آن برنامه توسط دولت مقرر شده بود.
a parliament-ordained law
قانون وضعشده توسط پارلمان
The end of each of us is ordained by God.
عاقبت هریک از ما را خدا مقدر کرده است.
Fate had ordained thus.
سرنوشت چنین مقدر کرده بود.
a boy not yet fit to ordain his life
پسری که هنوز نمیتواند زندگی خود را سامان بدهد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ordain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ordain