آخرین به‌روزرسانی:

Destine

ˈdestɪn ˈdestɪn

گذشته‌ی ساده:

destined

شکل سوم:

destined

سوم‌شخص مفرد:

destines

وجه وصفی حال:

destining

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

قبلاً انتخاب کردن، مقدر کردن، سرنوشت معین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He was destined to die young.

سرنوشت او این بود که در جوانی بمیرد.

funds destined for the construction of the road

بودجه‌ای که برای ساختن راه اختصاص داده شده بود

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a letter destined for Yazd

نامه‌ای که به مقصد یزد ارسال شده بود

He was destined for greatness.

مقدرشده بود که آدم بزرگی بشود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد destine

  1. verb predetermine, ordain
    Synonyms:
    determine decide assign appoint design intend reserve dedicate devote allot purpose doom fate predestine preordain earmark decree consecrate preform doom to mark out predetermine ordain

Collocations

destined for

1- عازم، رهسپار، به مقصد

2- مقدرشده برای

ارجاع به لغت destine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «destine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/destine

لغات نزدیک destine

پیشنهاد بهبود معانی