گذشتهی ساده:
destinedشکل سوم:
destinedسومشخص مفرد:
destinesوجه وصفی حال:
destiningقبلاً انتخاب کردن، مقدر کردن، سرنوشت معین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was destined to die young.
سرنوشت او این بود که در جوانی بمیرد.
funds destined for the construction of the road
بودجهای که برای ساختن راه اختصاص داده شده بود
a letter destined for Yazd
نامهای که به مقصد یزد ارسال شده بود
He was destined for greatness.
مقدرشده بود که آدم بزرگی بشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «destine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/destine