فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Earmark

ˈɪrmɑːrk ˈɪəmɑːk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

نشان هویت، نشان کردن، اختصاص دادن، کنار گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

This city displays all the earmarks of poverty and hopelessness.

این شهر دارای کلیه‌ی نشانه‌های فقر و نومیدی می‌باشد.

Political extremism earmarks his family.

تندروی سیاسی، ویژگی خانوادگی اوست.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the money earmarked for the building of a dormitory

پولی که برای ساختن خوابگاه تخصیص داده شده است

They have earmarked Hassan for the job.

آنان حسن را برای آن شغل در نظر گرفته اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد earmark

  1. noun signature characteristic
    Synonyms:
    trait quality feature attribute mark hallmark stamp label token distinction trademark peculiarity differential
  1. verb reserve
    Synonyms:
    set aside keep back maintain allocate designate name label tag tab mark out slot
    Antonyms:
    use waste throw away

Collocations

under earmark

تخصیص یافته (برای)، کنار گذاشته شده، درنظر گرفته شده

ارجاع به لغت earmark

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «earmark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/earmark

لغات نزدیک earmark

پیشنهاد بهبود معانی