با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Allocate

ˈæləkeɪt ˈæləkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    allocated
  • شکل سوم:

    allocated
  • سوم‌شخص مفرد:

    allocates
  • وجه وصفی حال:

    allocating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
اختصاص دادن، تخصیص دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
verb - transitive
توزیع کردن، تقسیم کردن
- to allocate funds for housing
- اختصاص دادن بودجه برای خانه‌سازی
- She allocated her wealth to charitable foundations.
- او ثروت خود را بین مؤسسات خیریه تقسیم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد allocate

  1. verb assign; divide among
    Synonyms: admeasure, allot, apportion, appropriate, budget, cut, designate, dish out, divvy, earmark, give, mete, set aside, share, slice
    Antonyms: keep, keep together

لغات هم‌خانواده allocate

ارجاع به لغت allocate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «allocate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/allocate

لغات نزدیک allocate

پیشنهاد بهبود معانی