با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slice

slaɪs slaɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sliced
  • شکل سوم:

    sliced
  • سوم شخص مفرد:

    slices
  • وجه وصفی حال:

    slicing
  • شکل جمع:

    slices

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
تکه، قطعه (گوشت و نان)، قاچ (میوه)، ورقه (پنیر)، برش (کیک)
- a sandwich made of two slices of bread
- ساندویچی که از دو تکه نان درست شده است
- a slice of watermelon
- یک قاچ هندوانه
- a big slice of that cake
- برش بزرگی از آن کیک
noun singular C2
بخش (از چیزی)
- a slice of his earnings
- بخشی از درآمدهای او
- The company decided to give a significant slice of their annual budget to charity.
- این شرکت تصمیم گرفت بخش قابل توجهی از بودجه‌ی سالانه‌ی خود را به امور خیریه اختصاص دهد.
- The total cost of the project was divided into equal slices.
- کل هزینه‌ی پروژه به بخش‌های مساوی تقسیم شد.
noun countable
غذا و آشپزی کفگیر
- The waiter used a slice to serve the appetizers to the guests.
- پیشخدمت از کفگیر برای سرو پیش‌غذا برای مهمانان استفاده کرد.
- She used the slice to carefully portion out the cheesecake for each guest.
- از کفگیر برای تقسیم کردن چیزکیک برای هر مهمان استفاده کرد.
noun countable
ورزش ضربه‌ی یک‌وری (در بیسبال و گلف)
- The player's slice was unpredictable, making it difficult for his opponent to return the ball.
- ضربه‌ی یک‌وری این بازیکن پیش‌بینی‌نشدنی بود و برای حریف او برای برگشت توپ مشکل ایجاد کرد.
- The coach emphasized the importance of mastering the slice.
- مربی بر اهمیت تسلط بر ضربه‌ی یک‌وری تأکید کرد.
noun countable
ورزش ضربه‌ی زیر توپ، اسلایس (در تنیس)
- He executed a perfect slice.
- ضربه‌ی زیر توپ عالی‌ای را زد.
- The slice caught his opponent off guard.
- اسلایس حریف او را غافلگیر کرد.
verb - transitive
ورزش به زیر ... زدن (توپ) (در تنیس) (به‌طوری که هنگام برخورد با زمین زیاد بالا نرود)
- He sliced the ball with precision, placing it just beyond his opponent's reach.
- با دقت به زیر توپ زد و آن را کمی دورتر از دسترس حریفش قرار داد.
- He sliced the ball perfectly.
- به‌طور عالی به زیر توپ زد.
verb - transitive
ورزش یک‌وری زدن (توپ) (در بیسبال و گلف)
- He sliced the ball.
- توپ را یک‌وری زد.
- The amateur golfer struggled to avoid slicing his shots.
- گلف‌باز آماتور تلاش کرد تا ضربات خود را یک‌وری نزند.
verb - intransitive verb - transitive
برش زدن، بریدن، قاچ کردن، ورقه‌ورقه کردن
- He carefully sliced the melon.
- با دقت خربزه را قاچ کرد.
- She sliced the loaf of bread.
- نان را ورقه‌ورقه کرد.
noun countable
کاردک (برای پخش رنگ یا جوهر)
- The artist used a slice to apply thin layers of ink to the paper.
- این هنرمند از کاردک برای مالیدن لایه‌های نازک جوهر روی کاغذ استفاده کرد.
- Don't forget to clean your slice after each use.
- فراموش نکنید که پس از هر بار استفاده، کاردک خود را تمیز کنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slice

  1. noun piece; share
    Synonyms: allotment, allowance, bite, chop, cut, helping, lot, part, piece of pie, portion, quota, segment, sliver, thin piece, triangle, wedge
    Antonyms: whole
  2. verb cut into portions, shares
    Synonyms: carve, chiv, cleave, dissect, dissever, divide, gash, hack, incise, pierce, segment, sever, shave, shred, slash, slit, split, strip, subdivide, sunder
    Antonyms: combine, unite

ارجاع به لغت slice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slice

لغات نزدیک slice

پیشنهاد بهبود معانی