شکل جمع:
wholesصفت تفضیلی:
more wholeصفت عالی:
most wholeتمام، درست، دستنخورده، کامل، همه، سراسر، سالم
during his whole life
در تمام طول عمرش
the whole money
همهی پول
She slept the whole time.
تمام مدت خوابید.
two whole days
دو روز تمام
to tell the truth, the whole truth, and nothing but the truth
گفتن حقیقت، همهی حقیقت و هیچچیز جز حقیقت
The lost soldier might still be alive and whole.
ممکن است سرباز مفقود هنوز زنده و سالم باشد.
They that are whole need not a physician.
(انجیل) آنان که از تندرستی برخوردارند نیازی به پزشک ندارند.
whole milk
شیر خالص
whole blood
خون خالص
a whole yolk
زردهی تخممرغ کامل
a whole set of his books
دورهی کامل کتابهای او
two-thirds of the whole number of senators
دوسوم تعداد کل سناتورها
a whole number
عدد صحیح
The aim of education must be to develop the whole child.
هدف آموزش باید پرورش کلیهی جنبههای کودک باشد.
Each whole is interconnected with others.
هر مجموعهی کامل با سایر مجموعهها همبسته است.
They ate a whole lot of hamburgers.
یک عالمه همبرگر خوردند.
تمام، همه، سراسر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
On the whole, Persians are hospitable.
بهطورکلی ایرانیها مهماننوازند.
تماما، سرتاسر، کاملا، کلا
a whole roasted lamb
یک برهی درسته کبابشده
بهطورکلی، کلاً، بهطور سرجمع، بهعنوان یک واحد کامل
(عامیانه) بسیار، فراوان، خیلی، یک عالمه
بهطورکلی، معمولاً
همهچیز، کلِ، تمامِ، هرچیز ممکن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whole» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whole