یکمرتبه، مجموع، اثر کلی، بهطورجمعی، دستهجمعی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to consider as an ensemble
بهعنوان گروه (یا بهطور کلی) در نظر گرفتن
a jacket and skirt ensemble
یک دست کت و دامن
Her ensemble consisted of a woollen skirt and a gray jacket.
لباس او شامل یک دامن پشمی و یک کت خاکستری بود.
The Kherchow group is one of the best known musical ensembles today.
دستهی خرجاو یکی از معروفترین گروه نوازندگان معاصر است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ensemble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ensemble