فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Costume

ˈkɑːstuːm ˈkɒstjʊm

گذشته‌ی ساده:

costumed

شکل سوم:

costumed

سوم‌شخص مفرد:

costumes

وجه وصفی حال:

costuming

شکل جمع:

costumes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive B2

لباس، جامه، لباس محلی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The players wore Ghajar costumes.

بازیگران جامه‌های دوران قاجار را پوشیده بودند.

Scenery and costume were more important to him than the music.

او به صحنه‌پردازی و جامه‌آرایی بیشتر از موسیقی اهمیت می‌داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a museum of costumes

موزه‌ی لباس

bathing costume

(انگلیس) لباس شنا

They were all costumed in formal attire.

همگی به جامه‌های رسمی ملبس بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد costume

  1. noun set of clothes
    Synonyms:
    clothing dress outfit attire apparel suit ensemble uniform garb fashion style wardrobe rig duds getup guise robes livery

Collocations

costume drama (or play)

نمایش تاریخی (که در آن هنرپیشگان جامه‌های دوره‌ی مربوطه را می‌پوشند)

costume designer

طراح لباس

ارجاع به لغت costume

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «costume» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/costume

لغات نزدیک costume

پیشنهاد بهبود معانی