گذشتهی ساده:
fashionedشکل سوم:
fashionedسومشخص مفرد:
fashionsوجه وصفی حال:
fashioningشکل جمع:
fashionsسبک، روش، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، عنوان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
in a friendly fashion
به روش دوستانه
She joined her hands together in the Indian fashion and gave a little bow.
او به سبک هندیها دستهایش را به هم چسباند و تعظیم کوتاهی کرد.
مد، رسم، چیز مرسوم (یا رایج)، باب روز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the latest fashions in woman's clothing
آخرین مد لباسهای زنانه
French and Italian fashions
مدهای فرانسوی و ایتالیایی
Long skirts are out of fashion.
دامن بلند مد نیست.
Long skirts are in fashion.
دامن بلند مد است.
A man of fashion.
مردی که اهل مد است.
She sacrifices everything for fashion.
او همهچیز را فدای مد میکند.
It is the society that fashions some youths into criminals.
این اجتماع است که برخی جوانان را تبهکار میکند.
Music fashioned to our taste.
موسیقی که مطابق سلیقهی ما تدوین شدهاست.
نحوه، چگونگی، شیوه
ساختن، درست کردن، بهشکل درآوردن
He fashioned his statues out of the finest marbles.
او تندیسهای خود را از بهترین سنگ مرمر میساخت.
هرچیز (به ویژه جامه) که طبق مد روز باشد
رایج، مد، رسم، باب
غیرمرسوم، ازمدافتاده، ناباب
تا اندازهای، تاحدی، نه چندان
به شیوهی، به سبک، به رسم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fashion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fashion