امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Convention

kənˈvenʃn kənˈvenʃn kənˈvenʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    conventions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
قرارداد، کنوانسیون، پیمان، میثاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the Geneva Convention
- پیمان ژنو
- According to convention, the oldest member is chosen to preside.
- طبق رسم، مسن‌ترین فرد به ریاست جلسه انتخاب می‌شود.
- one of the conventions of Elizabethan drama
- یکی از رسوم تئاتر دوران الیزابت
noun countable
همایش، انجمن، مجمع
- the annual convention of pediatricians
- کنگره‌ی سالیانه‌ی پزشکان متخصص اطفال
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convention

  1. noun conference
    Synonyms:
    assemblage assembly clambake confab congress convocation council delegates delegation get together meet meeting members powwow rally representatives show
  1. noun practice, tradition
    Synonyms:
    canon code covenance custom etiquette fashion form formality habit law percept precept propriety rule understanding usage
    Antonyms:
    strangeness
  1. noun agreement
    Synonyms:
    bargain bond compact concord concordat contract covenant pact protocol stipulation transaction treaty
    Antonyms:
    disagreement discord

ارجاع به لغت convention

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convention» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convention

لغات نزدیک convention

پیشنهاد بهبود معانی