امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Council

ˈkaʊnsl ˈkaʊnsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    councils

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
انجمن، مشاوره، شورا، مجلس، هیئت، کنکاشگاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A council of elders governs the village.
- شورایی از ریش‌سفیدان روستا را اداره می‌کند.
- He served five years on the local council.
- او پنج سال در انجمن محل عضو بود.
- The city council has ordered the demolition of these houses.
- شورای شهر دستور تخریب این خانه‌ها را صادر کرده است.
- the UN Security Council
- شورای امنیت سازمان ملل
- a council of military experts
- هیئتی از خبرگان نظامی
- the British Council
- انجمن (فرهنگی) بریتانیا
- the teacher's council
- جامعه‌ی معلمان
- The council of church officials ...
- شورای مقامات کلیسایی ...
- council flats
- آپارتمان‌های سازمانی
- council estate
- ملک متعلق به شهرداری
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد council

  1. noun people assembled for purpose
    Synonyms:
    assembly board body brain trust cabinet chamber clan committee conclave confab conference congregation congress convention convocation diet directorate gang gathering governing body groupthink huddle kitchen cabinet meet ministry mob official family outfit panel parliament powwow ring senate synod

Collocations

ارجاع به لغت council

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «council» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/council

لغات نزدیک council

پیشنهاد بهبود معانی