فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Council

ˈkaʊnsl ˈkaʊnsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    councils

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    انجمن، مشاوره، شورا، مجلس، هیئت، کنکاشگاه
    • - A council of elders governs the village.
    • - شورایی از ریش‌سفیدان روستا را اداره می‌کند.
    • - He served five years on the local council.
    • - او پنج سال در انجمن محل عضو بود.
    • - The city council has ordered the demolition of these houses.
    • - شورای شهر دستور تخریب این خانه‌ها را صادر کرده است.
    • - the UN Security Council
    • - شورای امنیت سازمان ملل
    • - a council of military experts
    • - هیئتی از خبرگان نظامی
    • - the British Council
    • - انجمن (فرهنگی) بریتانیا
    • - the teacher's council
    • - جامعه‌ی معلمان
    • - The council of church officials ...
    • - شورای مقامات کلیسایی ...
    • - council flats
    • - آپارتمان‌های سازمانی
    • - council estate
    • - ملک متعلق به شهرداری
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد council

  1. noun people assembled for purpose
    Synonyms: assembly, board, body, brain trust, cabinet, chamber, clan, committee, conclave, confab, conference, congregation, congress, convention, convocation, diet, directorate, gang, gathering, governing body, groupthink, huddle, kitchen cabinet, meet, ministry, mob, official family, outfit, panel, parliament, powwow, ring, senate, synod

Collocations

ارجاع به لغت council

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «council» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/council

لغات نزدیک council

پیشنهاد بهبود معانی