گذشتهی ساده:
huddledشکل سوم:
huddledسومشخص مفرد:
huddlesوجه وصفی حال:
huddlingشکل جمع:
huddlesروی هم ریختن، روی هم انباشتن، ناقص انجام دادن، ازدحام کردن، مخفی کردن، درهم ریختگی، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، کنفرانس مخفیانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
During the war, we used to huddle around the radio every night.
در زمان جنگ هر شب دور رادیو حلقه میزدیم.
Give me your tired, your poor, your huddled masses yearning to breathe free.
(مجسمهی آزادی) به من بدهید واماندههای خود را، مسکینان خود را، تودههای درهم کزکردهی خود را که آرزوی تنفس در آزادی را دارند.
The men huddled themselves low against the cold wind.
مردان در برابر باد سرد خود را به صورت کوژ و چمباتمه مانند درآورده بودند.
to huddle under a blanket
زیر پتو کز کردن
Bankers huddled to discuss the new law.
بانکداران گرد آمدند تا درباره ی قانون جدید شور کنند.
There was no time, so they played without a huddle.
چون وقت نبود بدون گردهمایی و مشورت بازی کردند.
Passengers huddled like sheep in the bus.
در اتوبوس مسافرها مانند گوسفند درهم چپیده بودند.
She huddled her black coat around her and ran out.
او پالتو سیاه را باعجله دور خود پیچید و بیرون دوید.
The chairs were all huddled into the tiny closet.
همهی صندلیها را توی صندوقخانهی کوچک چپانده بودند.
My books lay in a huddle on the table.
کتابهای من بهطور نامرتب روی میز کپه شده بودند.
a huddle of meaningless words
مشتی کلمات بیمعنی
an ugly huddle of old buildings
مجموعهی زشتی از خانههای کهنه
Shivering children were huddled up against the radiator.
بچههای لرزان دور رادیاتور شوفاژ حلقه زده بودند.
huddle up (against) somebody (or something)
(از شدت سرما یا ترس و غیره) خود را به کسی (یا چیزی) چسباندن، حلقه زدن، (در نزدیک چیزی) چمباتمه زدن
go into a huddle with (somebody)
کنکاش محرمانه داشتن، خودمانی (با کسی) مشورت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «huddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/huddle