آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Huddle

    ˈhʌdl ˈhʌdl

    گذشته‌ی ساده:

    huddled

    شکل سوم:

    huddled

    سوم‌شخص مفرد:

    huddles

    وجه وصفی حال:

    huddling

    شکل جمع:

    huddles

    معنی huddle | جمله با huddle

    noun verb - transitive verb - intransitive adverb

    روی هم ریختن، روی هم انباشتن، ناقص انجام دادن، ازدحام کردن، مخفی کردن، درهم ریختگی، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، کنفرانس مخفیانه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    During the war, we used to huddle around the radio every night.

    در زمان جنگ هر شب دور رادیو حلقه می‌زدیم.

    Give me your tired, your poor, your huddled masses yearning to breathe free.

    (مجسمه‌ی آزادی) به من بدهید وامانده‌های خود را، مسکینان خود را، توده‌های درهم کزکرده‌ی خود را که آرزوی تنفس در آزادی را دارند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The men huddled themselves low against the cold wind.

    مردان در برابر باد سرد خود را به صورت کوژ و چمباتمه مانند درآورده بودند.

    to huddle under a blanket

    زیر پتو کز کردن

    Bankers huddled to discuss the new law.

    بانک‌داران گرد آمدند تا درباره ی قانون جدید شور کنند.

    There was no time, so they played without a huddle.

    چون وقت نبود بدون گردهمایی و مشورت بازی کردند.

    Passengers huddled like sheep in the bus.

    در اتوبوس مسافرها مانند گوسفند درهم چپیده بودند.

    She huddled her black coat around her and ran out.

    او پالتو سیاه را باعجله دور خود پیچید و بیرون دوید.

    The chairs were all huddled into the tiny closet.

    همه‌ی صندلی‌ها را توی صندوق‌خانه‌ی کوچک چپانده بودند.

    My books lay in a huddle on the table.

    کتاب‌های من به‌طور نامرتب روی میز کپه شده بودند.

    a huddle of meaningless words

    مشتی کلمات بی‌معنی

    an ugly huddle of old buildings

    مجموعه‌ی زشتی از خانه‌های کهنه

    Shivering children were huddled up against the radiator.

    بچه‌های لرزان دور رادیاتور شوفاژ حلقه زده بودند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد huddle

    1. noun assemblage, crowd, often disorganized
      Synonyms:
      group gathering cluster crowd meeting bunch mass confusion disorder disarray mess muddle chaos jumble heap clutter discussion conference confab
    1. verb meet, discuss
      Synonyms:
      gather flock crowd throng converge draw together bunch cluster mass herd confer discuss consult parley powwow press curl up crouch hug cuddle snuggle nestle press close
      Antonyms:
      cancel

    Phrasal verbs

    huddle up (against) somebody (or something)

    (از شدت سرما یا ترس و غیره) خود را به کسی (یا چیزی) چسباندن، حلقه زدن، (در نزدیک چیزی) چمباتمه زدن

    Idioms

    go into a huddle with (somebody)

    کنکاش محرمانه داشتن، خودمانی (با کسی) مشورت کردن

    سوال‌های رایج huddle

    گذشته‌ی ساده huddle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده huddle در زبان انگلیسی huddled است.

    شکل سوم huddle چی میشه؟

    شکل سوم huddle در زبان انگلیسی huddled است.

    شکل جمع huddle چی میشه؟

    شکل جمع huddle در زبان انگلیسی huddles است.

    وجه وصفی حال huddle چی میشه؟

    وجه وصفی حال huddle در زبان انگلیسی huddling است.

    سوم‌شخص مفرد huddle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد huddle در زبان انگلیسی huddles است.

    ارجاع به لغت huddle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «huddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/huddle

    لغات نزدیک huddle

    • - huckster
    • - hud
    • - huddle
    • - huddle up (against) somebody (or something)
    • - hudibrastic
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.